# در این بخش میتونید از برنامه ها و اهداف آیندتون بگید، و با دوستانتون در این زمینه همفکری کنید.
# طرح مشکلات اخلاقی و رفتاری که با آنها مواجه هستید، بلا مانع است.
# این بخش جهت همفکری کاربران با همدیگه است. و چه بسا پیامها از سوی مدیران، بدون پاسخ بماند.
لذا با توجه به این مساله و نیز زیادی حجم پیامها، مواردی که نیاز به پاسخ مدیران دارند را در دیگر بخشهای مربوطه مطرح نمایید.
# مشکلات مربوط به خودارضایی رو در بخش «درخواست کمک» نیز میتونید مطرح کنید، و اونجا هم میتونید در کنار مدیران، به دوستانتون کمک کنید.
برگرفته شده از وبلاگ توبه 94 :: همفکری آقایان
neko
06 آذر 1404 ساعت 23:47به خاک🌱:
سلام
خوش به حالت
حرم میرم خیلی خوبه،وقتی دلت میگیره میشه رفت یه گوشه گریه کنی و سبک شی
تو نوری✨️
مواظب خودت باش💛🫂
neko
06 آذر 1404 ساعت 23:45به ادمین منتظر:
سلام
سلامت باشید🙏🏼
منتظر
10 آذر 1404 ساعت 21:40ممنون
همچنین انشاءالله🌱
neko
06 آذر 1404 ساعت 23:45به یا رب المذنبین:
سلام
ببخشید من هی یادم میره چک کنم اینجارو
دفعه دیگه رفتم مخصوص دعا میکنم
مواظب خودت باش🫂💛
خاک🌱
04 آذر 1404 ساعت 21:57صحن انقلاب تکیه دادم به دیوار سقا خونه ، روبروی گنبد و پنجره فولاد :")
به یاد همتون هستم...🥲❤️🩹
منتظر
07 آذر 1404 ساعت 16:01سلام داداش خاک
التماس دعا🌱
انشاءالله که خود حضرت رضا ضامن قلبتون بشن و حالتون بهتر شه💫
نگه داشتن گلوله آتش کف دست
04 آذر 1404 ساعت 19:39سلام
به خاک
سوالاتی داشتم
1.سه ساله داری چه داروهایی میخوری و چرا میخوری؟
2.هنوز پیش پدر و مادرت زندگی میکنی یا جدا ازشون ؟
اگر میشه لطف کنی به سوالاتم پاسخ بدی انشا الله بتونم راه حلی رو بهت بگم مثل معجزه باشه برات.
راستش از وبلاگ قبلی یادمه پیام میذاشتی اون موقع کسایی مثل شهید ابراهیم هادی و تو و... بودند.
در پناه امام زمان عج
خاک🌱
30 آبان 1404 ساعت 21:52راستی...
۲ سال و ۱۰ ماهگی دارو هام مبارک😄
دو ماه دیگه ۳ ساله میشیم باهم :)
من که تنها نیستم...داروهام باهامن :))
خاک🌱
30 آبان 1404 ساعت 21:48و در من مرد جهانی از نور و ستارگان و کهکشان هایی که روزگاری بی وقفه کودک درونم خیره به آنها بود... به رنگ هایشان ، چرخششان ، زیباییشان :)
و آن کودک نیز...
قبر کوچکی دارد ، هم قد و قواره جهان کوچکم....شاید به وسعت قلبم بزرگ... شاید به اندازه جسمم کوچک :)
اگر قلبی نباشد ، جسم به چه کار آید؟ جز راه رفتن و دیدن خاکستری ها و روزی خوابیدن زیر خاک های سرد و شاید غذای لذیذی شدن برای موجودات کوچک ؟ البته اگر لیاقت آن را هم جسمم داشته باشد...😄
قلبم جزیره کوچکی بود در میان درد و درد و درد و درد و درد هایم...
شاید من ، من نیستم... شاید من یعنی درد و درد و درد و درد و درد و درد...
به من نزدیک نشوید شاید دردِ من جهان شماراهم فرا گرفت :)
خطر درد گرفتگی !😄
منتظر
02 آذر 1404 ساعت 15:01سلام
انسانهایی که میتونن اینطور بنویسن “درد” نیستن بلکه "آگاه از درد" هستن و اینا فرقشون خیلی زیاده
کسی که دردشو میبینه و باهاش حرف میزنه اتفاقا بهنظرم زندهست نه خاموش
کسی که هنوز میتونه اینطور جهان رو توصیف کنه هرچقدر هم خسته باشه هنوزم نوره
ترسناک آدمهایی هستن که احساس نمیکنن نه شما
شما فقط درد رو میشناسین نه که خود درد باشین
مطمئنم راه برگشت به جهان زیبای وجودتون رو پیدا میکنین🌱
یارب المذنبین
24 آبان 1404 ساعت 08:15سلام
وقتی آدم پاکی رو بیشتر میره بالا؛ بیشتر امام زمانش رو درک می کنه؛ وقتی روزهای پاکی انسان بیشتر میشه احساس تنهایی بیشتر بهش دست میده؛ در روزهای پاکی پایین انسان رفیق زیاد داره ؛ مثلاً شکست می خوره هم دردی زیاد می کنن باهاش؛ چون خیلی ها مثل خودشون وهم درد خودش هستن و بیشتر درکش می کنن اما هر چقدر روزهای پاکی انسان بالا بره دیگه درک این انسان هم سخته؛ چون هم دم وهمدردش کم میشه؛ البته زمانه امروزی هم با مثلاً ده سال پیش خیلی فرق داره؛ ده سال پیش قلب ها خیلی به هم نزدیک بودن ؛ مراوده ها خیلی بیشتر بود همه باهم زیاد همدردی و همدلی می کردن؛ البته دعواهاهم بیشتر بود چون از محبت زیاد دعوا هم بوجود می اومد اما آلان بعد گذشت ده سال دیگه انسان احساس می کنه مظلومیت ها خیلی بیشتر شده ؛ دیگه انسانها خیلی تنها مونده ان....دیگه از آن صمیمیت ها یا خبری نیست یا خبری هم باشه هر روز کمرنگ وکم رنگ تر می گردد...امام عصر «عج»هر روز درکش به خیلی ها سخت تر می گردد...خیلی ها هم دیگه حتی برای ظهورش یا دعا نمی کنن یا کم دعا می کنن یا بی بخار دعا می کنن؛ امام عصر «عج»همان گمشده ای است که ما هر چه ازش دور می گردیم پاکی ها هم از ما دور میشن...او چطور می خواد قلب مرده ما رو زنده کنه؟؟؟ قلبی که هر روز به مرگش ومرگ دایمی اش نزدیک و نزدیک تر می گردد...یعنی میشه ما امام عصر مون رو درک کنیم؟؟؟؟به معنی خیلی بهتر درک کنیم؟؟؟چرا نمی تونیم خودمون رو به او نزدیک کنیم؟؟؟؟البته خیلی به ما نزدیکه؛ همیشه نزد ماست اما متاسفانه خیلی هم از ما دوره ؛چون در اثر اعمال وگناهانمون خیلی درکش برای ما سخت میشه!!!!
منتظر
27 آبان 1404 ساعت 14:27سلام
هر چقدر انسان در مسیر خودسازی جلوتر میره طبیعیه که کمتر کسی همسطحش باشه
این همون چیزیه که امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«صَعُبَتْ مُرَافَقَةُ الْأَفْرَاد»
همراهی با کسانی که تنها مسیر خدا رو میرن همیشه سخت و کمیابه
به نظرم امام زمان(عج) دور نمیشه حتی اگر ما حال درک کردنش رو نداشته باشیم بلکه صبوری میکنه برگردیم🌱
گاهی پاکی زیاد قلب رو لطیفتر میکنه و آدم احساس غربت میکنه ولی بهنظرم این غربت نشونهی دوری نیست نشونهی بیداریه
پاکیتون ابدی
یارب المذنبین
24 آبان 1404 ساعت 01:35به داداش « neko»
سلام عزیز برادر ؛خوشا به سعادتت ؛ حتما مرا هم دعا کن؛ بگو آقای عزیز یه بنده رو سیاهی هم هست که چند ساله شما اون گناهکار رو نطلبیدی؛ لطف کن او رو هم به نزد خودت بطلب😢التماس دعا دارم ازت عزیز برادر😥
neko
23 آبان 1404 ساعت 16:13توی حرم امام رضا دعاگوی همه سایت بودم
منتظر
27 آبان 1404 ساعت 14:23سلام
حاجت روا بشین انشاءالله🌱
خاک🌱
18 آبان 1404 ساعت 09:49نمیدونم اومد یا نه
حال و حوصله دوباره نوشتنش رو ندارم :)
منتظر
19 آبان 1404 ساعت 20:56سلام بعد مدتهای طولانی ...
متأسفانه پیامتون ثبت نشده داداش خاک
خوشحال شدم دیدمتون هرچند امیدوارم دفعهی بعدی با حال خوب ببینیمتون🌱
neko
25 مهر 1404 ساعت 01:34به خاک🌱:
سلام
آره خیلی سوت و کوره
قبولیت مبارک👏🏼
امیدوارم همه چی خوب برات پیش بره
مواظب خودت باش🫂💛
neko
25 مهر 1404 ساعت 01:33به ادمین منتظر:
ممنون از پیامتون،درسته
به یارب المذنبین:
ممنونم از پیامت،خسته بودم و هنوزم میشم از خودم،خیلی وقتا چیزی نوشتم ولی حذف کردم ولی دیگه اون دفعه نتونستم
در کل هم ببخشید دیر جواب میدم،سعی میکنم بیشتر بیام
به صورت کلی اتفاقای خوبی افتاده،یه روانشناس خیلی خوب پیدا کردم،برای حل مشکلاتم جلوتر رفتم و نزدیک تر به رفعشونم
مواظب خودتون باشید🫂💛
منتظر
25 مهر 1404 ساعت 12:56سلام
سلامت باشین🌱
خوبه خداروشکر، انشاءالله که زودتر کلی خبرای خوب ازتون بشنویم
پاکیتون ابدی
خاک🌱
18 مهر 1404 ساعت 18:46چقدر سایت خلوت شده :)
هیچکس نیست انگاری :)
همین دیروز بود ، راجع به قبول شدنم تو دانشگاه یه متن نوشته بودم :) الان دو هفته اس میرم سر کلاس :)
دلم براتون تنگ شده بود
شاید بیشتر بیام ، ولی خب کسی نیست
همه رفتن انگاری...🙃
Ashkan.rus
19 مهر 1404 ساعت 14:29سلام
هستیم عزیز در خدمتت
انشاالله از این به بعد فعالیت بیشتر و گسترده تر میشه
خوشحالم بابت دانشگاه رفتنت
موفق باشی
یارب المذنبین
07 مهر 1404 ساعت 23:21به داداش عزیزم « neko»
سلام داداشی ؛ اصلا دلم نمی خواست با این حالتت باهات روبرو بشم.....دلم می خواست همان داداش نکوی عزیز باشی که همیشه حرفهاش سرشار از روحیه به همه بود و اینجا همیشه سر می زد و به همه ما یه امیدی می داد...وضمنا باز دلم نمی خواد که یه سری حرفهای تکراری و نصیحت مآبانه بهت بزنم که اکثرا دیگه اینگونه حرفها و نصایح هیچ اثری برای تقریباً هیچ احدی نداره؛ ولی فقط یه نکته من باب دوستی گذشته که داشته می خوام یادآور گردم که هرچه هم ما تا سر خرخره هم در گناه غرق بشیم چون هنوز نفسمون تموم نشده می تونیم برگردیم و نتیجه رو بتدریج عوض کنیم....داداش شما فقط فکرش رو بکن معلم ادیسون به مادرش میگه که پسر تو اصلا صلاحیت مدرسه رو نداره وبیا از اینجا ببرش؛ ادیسون میره لامپ رو اختراع می کنه و دنیا رو از تاریکی به روشنایی تبدیل می کنه؛ به نظرم هیچ کسی از شکم مادرش پاک وپاک به دنیا نمیاد ؛ اونهایی که حتی امروز نجات یافته ان ودر وضعیت ایده آلی قرار دارن خیلی از روزها رو بیشترین و بدترین شکستهای زندگی رو متحمل گشته ان ؛ اما بلاخره موفق گشته ان ؛ودر وضعیتی قرار دارن که از زندگی کردن ونفس کشیدن لذت می برن ودایم خدا را شاکرن...مگه نمی گن ؛ در نومیدی بسی امید هست پایان شب سیه ؛ سپید است...یه نفر استاد دینی داشتم که تعریف می کرد یه خارکنی رو دیدم که می خواست از صندلی بالا برود و مرتب می رفت ولیز می خورد ومی افتاد اما هرگز دست بردار نبود وباز بالا می رفت اما لیز می خورد و می افتاد گفت من نیمه شب دقت نمودم و حداقل صدها بار می رفت وباز بر می گشت سر نقطه اول ؛ من با خودم گفتم که این فایده که نداره وهزار بار هم بره باز سقوط می کنه و گفتم حیوان است و عقلش نمی رسد ...وبا همین افکار خوابم گرفت...صبح که بیدار شدم دیدم موفق شده است و بالای صندلی جلوس پیدا نموده است...داداش هرگز در زندگی نومید نشو ودست از مبارزه برندار ودر این صورته که حتما روی موفق خواهید شد ان شالله...
منتظر
08 مهر 1404 ساعت 13:12خداقوت دقیقا👌🌱
neko
07 مهر 1404 ساعت 14:52از خودم بدم میاد،دلم میخواد نابود بشم
دلم نمیخواد آدمی باشم که اینطوری میگه ولی از خودم خستم،هزارتا مرض دارم و همشم تقصییر خود مزخرفمه
دوباره هم این حالات میگذره و من برمیگردم سر پله اول و همه کارام رو تکرار میکنم،همینطوری میرم جلو،خسته ام
کاشکی میشد نا امید بشم ولی نمیتونم،باید بجنگم در حالی که از خودم بدم میاد،برای کسی میجنگم که بده،اصلا ارزش جنگیدن دارم؟
دلم میخواد نابود بشم
منتظر
08 مهر 1404 ساعت 10:55سلام
این احساس خستگی، نفرت از خود و اینکه هی برمیگردین سر نقطهی اول دلیلش اینه که دارین تنهایی میجنگین و از فشار خستهاین نه اینکه بیارزش باشین
اینکه هنوز امید دارین یعنی یک بخش از وجودتون باور داره که میشه بهتر شد حتی اگه الان صداش خیلی ضعیف باشه ولی همین صدای صعیف خیلی میتونه کمکتون کنه
یادتون این احساس نفرت از خود نتیجهی فشار، خستگی و شاید تکرار چرخهایه که تویی توش گیر کردین و اتفاقا آدمهای ارزشمند زیاد دچار اين حس میشن
چرخه شکست و تلاش دوباره طبیعیتر از چیزیه که فکر میکنین و هیچ مسیری برای هیچ آدمی به موفقیت ختم نشده مگر اینکه صدها و هزاران بار توش شکست خورده
شما ارزش جنگیدن دارین نه به خاطر اینکه بینقصین بلکه به خاطر اینکه انسان هستین و انسان بودن یعنی افتادن و بلند شدن یعنی همین فراز و نشیبها
شما از پس سختترش هم بر اومدین و از پس این مشکلاتم برمیاین
یه یاعلی بگین و با توکل به خدا دوباره از نو شروع کنین
پاکیتون ابدی
منتظر
01 شهریور 1404 ساعت 12:43سلام به همه
لطفا یه سر به این لینک بزنین و چند دقیقهای از زمانتون رو که خیلی ارزشمنده صرفش کنین که برامون خیلی مهمه
ممنون از همراهی همیشگیتون🙏🌱
ستاره شب✨
01 شهریور 1404 ساعت 00:15به منتظر
از درون...
منتظر
01 شهریور 1404 ساعت 12:38سلام
بیشتر جنگتون با خودتون و افکارتونه
و این خیلی خستهکنندهست چون جایی برای فرار نیست و هر جا میری خودت و فکرهات هم همراهتن
این "از درون بودن" بیشتر شبیه چیه؟؟
احساس گناه و سرزنش؟؟
یا بیشتر ناامیدی و بیانگیزگیه؟؟
یا شاید یه جور خشم از خودتون؟؟
اونیکه از همه بیشتر رو دلتون سنگینی میکنه چیه؟؟
ستاره شب✨
28 مرداد 1404 ساعت 23:49به قول بنده خدا؛ نمیدونم از چی بگم
نابودِ نابود...
منتظر
30 مرداد 1404 ساعت 20:25سلام ستاره شب
حرفتون خیلی سنگین بود و میفهمم...
گاهی اونقدر فشار و خستگی زیاد میشه که آدم حتی برای توضیح حال خودش هم انرژی نداره
اگه میخواین یکم گپ بزنین شاید بهتر شه حالتون
چی بیشتر اذیتتون میکنه؟؟ از درونه (افکار و احساساتت)؟؟ یا از بیرون(شرایط زندگی و اطرافیان)؟؟
خاک🌱
28 مرداد 1404 ساعت 02:13چقد خلوت شده سایت :)
منو برگردونید به سال ۹۹ ، بلاگ خودمون :)
دلم برا اونجا تنگ شده😄
چه رفیقای خوبی داشتم اینجا :)
اسماتون یادم نیست ، هرچقد زور میزنم یادم نمیاد اسماتون :)
اثر داروهامه ، حافظم ضعیف شده :)
دلم براتون تنگ میشه بچه ها :)
منتظر
30 مرداد 1404 ساعت 11:09سلام داداش خاک
خوشحالم میبینمتون مجدد🌱
ولی انشاءلله که با حال خوب ببینمتون ازین به بعد💫
آخرین امید....
07 تیر 1404 ساعت 15:26به دوقطبی
اینو که همه میدونن راهکاری هم داری ؟
دوقطبی
26 خرداد 1404 ساعت 01:09خودتون دارید میبینید داریم با اسرائیل میجنگیم اونوقت شما اسیر همون زنان برهنه اسرائیل و امریکایید؟
#شرم کنید به قرآن
یارب المذنبین
16 خرداد 1404 ساعت 05:57سلام به برادر عزیزم «خاک»
براتون خیلی متاسفم که اینگونه فکر می کنید... اولا یه نوع نومیدی ویه نوع ناشکری در صحبتهاتون متاسفانه می کنید... می دونید یه نون ساده ای که ما می خوریم چقدر برای اون نون زحمت کشیده می شود؟؟؟؟ یه کشاورزی ان رو می کارد... بعد چند روز متوالی صبر می کنند تا خوشه گردد... بعد ان روبا زحمت فراوان می چینند... بعد راننده ای او را به کارخانه ارد سازی با زحمت می اورد؛ بعد تو کارخونه ان رو تبدیل به ارد می کنند؛ بعد دوباره کارگرها اون اردها رو کیسه بندی می کنند... بعد اون کیسه های ۵٠ کیلویی رو کارگرهای دیگه با کمک همدیگه به کامیون می زنند بعد ان رو به نانوایی می اورند... در نانوایی هم کارگرها ان رو مرتب چینش می کنند... بعد ان رو بازحمت خمیر می کنن ونانوا در حرارت شدید وتحمل گرما ان رو می پزد ویک نفر حساب ان رو می کند بعد یکی از اعضای خانواده ان رو با زحمت می خرد ومن وشما ان رو به راحتی میل می کنیم تا از گشنگی نمیریم... فقط یه نون ساده برای من وشما اینهمه مراحل وسختی وزحمت دارد.... ببین اینهمه نعمت های مختلف برای فراهم کردن به ماها؛ چقدر زحمت دارند... اونوقت در مقابل اینهمه زحمات برای هر تک تک ما فقط یه چیز از ما می خوان اونهم تقوا وتزکیه نفس.... اونهم تاز خیرش وخوبی اش باز به خودماست... حالا انصافه که ما بگیم کسی ما دوست نداره... کسی ما رو به اغوش نمیکشه... این من وشما هستیم که باید همه رو به اغوش بکشیم وهمه رو ازته دل دوست داشته باشیم که هوامون رو دارن!!!! نه این که از کسی انتظار داشته باشیم ما رو بغل کنه... هر چقدر از دستمون برمیاد به هم نوعانمون خدمت کنیم تو جامعه.... به ایتام؛ به فقرا؛ به نیازمندان؛ به والدینمون؛ به ارحام؛ به دوستان؛به هم نوعان؛ به تمام موجودات خدا؛.... عزیزم خوبی کن به همه تا از همه خوبی ببینی...مثلا تو همین سایت خودمون من به عینه دیده ام که برای شخص شما بیش از همه هواتون رو اعضاشون داشتن... خود من اگه شما رو دوست نداشتم اینهمه با موبایلم برای این نوشته هام زحمت می کشیدم ووقت میذاشتم؟؟؟؟ پس خیلی ها شما رو دوست دارن الان نوبت ان رسیده که خودتون؛ خودتون رو دوست داشته باشین ومثل خورشید بر همه بتابید تا همه ادمها از شما فیض ببرن وانرژی های خوب به همه صادر کنید... از نور الهی بهره ببرید ونور الهی رو بر همگان ساطع کنید... والسلام
یارب المذنبین
16 خرداد 1404 ساعت 05:25سلام
منتظر
16 خرداد 1404 ساعت 20:06سلام به شما
خاک🌱
14 خرداد 1404 ساعت 23:50اگه اون شب خودمو پرت کرده بودم الان برا همه دیگه عادی شده بود ، کم کم داشت یادشون میرفت :)
کاش خودمو پرت کرده بودم :)
خستم دیگه... خیلی خستم
من هیچکس رو ندارم که باهاش صحبت کنم :) نه پدر نه مادر نه خواهر نه برادر
با خدا هم که صحبت میکنم خب صداشو نمیشنوم :) من فقط میخوام یکی باشه آرومم کنه همین... خودم؟ نه دیگه نمیتونم...
با یه دختری رابطه لانگ دیستنس داشتم ، قضیهش خیلی طولانیه :) اونم فقط بد ترم کرد :))) روانی کرد منو...هرچی ادم مشکل دار و داغون بود اومد تو زندگیم منو اذیت کرد
هرچی هم ادم خوب بود رفت از زندگیم
هیچی آرومم نمیکنه :) اینجا نوشتن هم دیگه آرومم نمیکنه :)
الان یا بمیرم یا همه چی درست بشه ، همین...
نمیتونم صبر کنم دیگه...چندین ساله دارم صبر میکنم ، ولی دیگه خسته شدم از صبر کردن :)
یا بمیرم یا همه چی خوب بشه ، دیگه حال و حوصله هیچی ندارم...
مستی اون شب هم خوب بود ، اگه بگم بد بود دروغ گفتم ، ۳ ۴ ساعتی آروم بودم به هیچی فکر نمیکردم🥲 ولی خب میپره بعدش باید افتری پس بدی :)
الان یا بمیرم یا یکی باشه که آدم باشه ، بشه باهاش صحبت کرد و یه ذره آروم بشم...
یا این میشه ، یا میمیرم ، یا هم میوفتم به جن** بازی :)
ولی اخه مگه من چیکار کردم که باید اینهمه له بشم؟ هم عاطفی هم روحی هم همه جوره :)
انقد ینی کثیف بودم که خدا خواست اینجوری له کنه منو؟ اره دیگه حتما :) روانیِ نجس😄
من دیگه نوری ندارم :) خودم رو هم بدجور باختم به سیاهی ، ایرادی هم نداره ، من که قراره بسوزم پس بذار از سوختن لذت ببرم :)
از هرچی ترسیدم اومد سرم :)
کاش فقط یکی بود که واقعا از ته دلش دوستم میداشت ، بغلم میکرد آروم میشدم😄 تمام وجودم درد میکنه :) هر شب برنامه همینه...
ولش کن بابا :)
منتظر
16 خرداد 1404 ساعت 19:15سلام داداش خاک
هیچوقت خونواده عزیز از دست رفتهی خودشون رو فراموش نمیکنن حتی اگه بینشون ناراحتی چیزی باشه بیشتر هم غصه میخورن
داداش خاک اصلا هم اینطور نیس شما فوقالعادهاین
پر از نور
ریشهی جوونه زدهای دارین
فقط تو شرایط بدی هستین و این شرایط بد یکم درونی شده
ولی نور در نهایت پیروز میشه
جوونهتون ریشههاشو قوی میکنه و پربار میشه
شک ندارم
neko
14 خرداد 1404 ساعت 08:23به خاک🌱:
من هنوزم باور دارم میتونی تغییر کنی
من باورت دارم
من میدونم تو درونت نور داری
مواظب خودت باش🫂💛
دوقطبی
13 خرداد 1404 ساعت 01:59سلام
ادمینهای سایت عزیز اگه امکانش هست یه بخشی هم برای ترک بازیهای ویدیویی و شبکههای اجتماعی هم بزارید این دو تا پدرسوخته دارن سر مردم رو بدتر از پورنوگرافی کلاه میزارن
منتظر
13 خرداد 1404 ساعت 18:29سلام
انشاءلله حتما
ممنون از پیشنهادتون🌱
خاک🌱
11 خرداد 1404 ساعت 22:26من دیگه به گ* نمیرم ، من رسیدم ، اینجام الان🙂 اینجا خود گ* عه
فقط اومدم بگم پسری که فکرشم نمیکرد به این روز بیوفته ، پسری که حتی فکر اینکه به این روز بیوفته براش سنگین بود چه برسه به اینکه بخواد انجامشون بده :) ، الان به این روز افتاده :)
افتخارم پیش خودم این بود که لااقل به سیگار و مشروب لب نزدم
سیگار رو که قبلا میکشیدم ، ترک کردم
الان دوباره میکشم :)
دیشب هم مشروب خوردم :)
فقط مونده *** با ج... ها😄
البته که تو مجازی دارم میتازونم ، کِی اینم انجامش بدم دیگه خدا میدونه😄🖤
فقط خواستم بگم شما مراقب خودتون باشید مثه من نشید :)
شاید کمی عشق میتوانست نجاتم بدهد ، فقط کمی عشق :)
خدافظ😄
منتظر
13 خرداد 1404 ساعت 18:10سلام
داداش خاک ما خیلی قویتر ازین حرفاست که خودشو به سیاهی ببازه❤️🩹
ممکنه اشتباه کنه
بیراهه بره
سقوط کنه
ولی محکمتر بلند میشه🌱
اینو از عمق وجودم باور دارم
خادم توابین
09 خرداد 1404 ساعت 23:41خصوصی
سلام، .............. پاکیتون ابدی.
میم نون
10 خرداد 1404 ساعت 15:42سلام
فکر نمیکنم مشکلی داشته باشه ، اتفاقاً این کار شما ، از جمله همین روحیه دادن کار خوبی هم هست🌻🌼
خادم توابین
08 خرداد 1404 ساعت 15:56سلام
بچه ها تیک پیام خصوصی کجاست؟
قبلاها پایین کادر نظر بود
میم نون
09 خرداد 1404 ساعت 11:19سلام
مثل اینکه فعلا مشکل داره ، کامنتی دارید بنویسید ، اولش هم ذکر کنید که خصوصی ، نگاه میکنم یا حالا باقی ادمین ها نگاه میکنن ، یا اون بخش خصوصی رو سانسور میکنن که باقی نبینن ،همینجا پاسخ میدن یا از طریق ایمیل پاسخ میدن
دوقطبی
07 خرداد 1404 ساعت 20:17اگه یکی از عمد فکر کنه و تحریک بشه بدون اینکه خودارضایی کنه این خودش گناه؟
سؤال خیلی خوبی پرسیدید.
از دیدگاه فقه شیعه اثناعشری، موضوع به نیت و کنترل روی فکر و هیجانات بستگی داره.
✅ اگر بخوایم دقیق بگیم:
فکر کردن عمدی و تحریک شدن جنسی (بدون عمل) اگر خودخواسته و با قصد لذتبردن باشه،
حرام هست، چون مقدمهای برای گناه (مثل خودارضایی یا نگاه حرام) حساب میشه.
اگر این فکرها ناخواسته بیان یا شما بعد از اومدن فکر، اونا رو ادامه ندی و کنترل کنی،
گناه نیست و تلاش شما برای مقاومت حتی ثواب داره.
---
📌 نتیجه:
فقط تحریک شدن گناه نیست، ولی ایجاد و تداوم عمدی تحریک ذهنی برای لذت جنسی،
حتی بدون عمل، میتونه گناه باشه چون به قول علما:
«هرچیزی که مقدمه یقینی گناه باشه، خودش هم حکم حرام داره.
آسمانی باش
07 خرداد 1404 ساعت 20:59سلام و رحمت خدا بر شما 🌷
ممنونم بابت سوال و جواب خوب، نشون میده به مسائل دینی با دقت و مسئولیت نگاه میکنید.
انشاءالله خداوند بهتون اجر بده و در مسیر حق یاریتون کنه
ali-sharifi
07 خرداد 1404 ساعت 18:02دوستان من سلام، یه کمکی میخواستم ازتون واقعا نیاز دارم و واقعا خیلی گیج هستم
من میدونم ارتباط با جنس مخالف درست نیست اما یک مدت حدود 6 یا 7 ماه است که با دختری وارد رابطه عاطفی شدم، دختر خوبیه و و واقها باهاش کار اون شکلی خلاف شرع انجام ندادم و هدف هر دوتامون ازدواج هست و حتی خانواده ها هم تا حدودی در ارتباط هستند یه مدتیه
ولی مسئله ای ذهن منو خیلی درگیر کرده، این خانم که من باهاش در ارتباطم بسیار دختر خوبیه و وفاداره و مهروبنه و مودبه و به من احترام میزاره و... ولی در ماه اخیر من و ایشون به شدت سر مهریه اختلاف داریم
من اعتقادم اینکه شرایط مالی من و با توجه به قیمت سنگین سکه بیشتر از 14 سکه مهر نمیکنم ولی دختری که باهاش در ارتباطم تاکید شدید بر مهر حداقل 110 سکه و حتی بالاتر داره که برای من ( من توهین به بقیه نمیکنم و برای زندگی خودم رو عرض میکنم ) برای من بسیار چیز بدی هست و اصلا و ابدا حاضر نیستم بیش تر از 14 تا مهر کنم حتی اگه به قیمت تنهایی تا آخر عمرم تموم شه چون اعتقاد دارم اگر من ثروتمند هم باشم ( ینی توانایی پرداخت 100 سکه یا خیلی بیشتر هم داشته باشم ) وقتی به دختری مهر بالا بخواد شاید اصلا من رو نخواد و....
چون ما یه مدتی دوست دختر و دوست پسر بودیم الان احساس میکنم اون دختر خیلی بهم وابسته شده و انتظار داره من اگه باهاش ازدواج کنم 110 تا یا بیشتر مهرش کنم و من اصلا اینکارو نمیکنم از به طرف خودمم دوستش دارم و میترسم تا آخر عمر دیگه دختری مثلش رو پیدا نکنم چون واقعا دختر خوبیه و به حرفام گوش میده، دوست عادی پسر نداره حتی تو اینستاگرامش و... و منو در جریان میزاره ( در جریان همه چیز ) و کاملا همون چیزیه که من میخوام فقط مشکلم با مهر هست و این خانوم هم خیلی خیلی خیلی گارد داره به مهریه
واقعا نمیدونم چی درسته! من که مهر بالا نمیکنم اصلا و این خانوم هم گارد داره به نظرتون من چیکار کنم؟ از طرفی ترس از از دست دادنشو دارم از طرف دیگه وابستشم و اونم منو خیلی دوست داره نمیخوام دلشو بشکنم از طرف دیگه واقعا هم دختر خوبیه دقیقا همونی که میخوام ینی میترسم تا آخر عمرم دیگه مثلشو پیدا نکنم
سوالی که دارم با توجه به اختلاف زیادی که سر مهریه داریم چیکار کنم؟ اگه مخالفت داشت با این مورد بهش بگم باید جدا بشیم چون سر مهر به توافق نمیرسیم؟ میشه بفرمایید پیشنهاد شما چیه یکم بهم کمک فکری کنید، ممنون
از طرف دیگه میگم اگر جدا بشم ازش از لحاظ روانی به شدت داغون میشم :)
آسمانی باش
07 خرداد 1404 ساعت 21:18سلام دوست عزیز
خودتون میدونین که دوستی دختر و پسر درست نیس!! ولی اگه خونواده ها در جریانن و قصدتون واقعا ازدواجه حالا یه پیشنهادی میدم و بهترین گزینه از نظر من اینه با روانشناس و مشاور مطرح کنین
اختلاف نظر جدی در مورد مهریه مخصوصاً وقتی طرفین رابطه عاطفی هم پیدا کردن مسئله سادهای نیست
تو حق داری که بر اساس باورها، سبک زندگی و شرایط مالیت تصمیم بگیری همونطور که اون خانم هم حق داره دیدگاه خودش رو داشته باشه اینجا هیچکدوم از شما "بد" نیستید ولی ممکنه «متناسب» هم نباشید اگر نتونید روی اصول بنیادین توافق کنید
برای بعضیها مهریه یک پشتوانه عاطفی و روانی یا حتی نماد احترام و ارزشگذاریه ولی ممکنه برا افراد دیگه مثل شما نگاه مادی گرایانه یا عدم اعتماد طرف مقابل نسبت به آینده باشه
بهترین حالتش اینه که با آرامش و احترام یک گفتوگوی جدی باهاش داشته باش نه از موضع تهدید بلکه از موضع تفاهم ولی بازم میگم اگه ممکنه حضوری پیش مشاور برین که بهتره و اون موقع دیگه براتون مشخص میشه که توافق میکنین یا نه
ازدواج باید آرامش بیاره نه استرس یا حس معامله
اگه با این خانم به توافق نرسیدی، بهخاطر تفاهم نداشتن در یک اصل مهم جدا میشی نه بهخاطر بیعلاقگی یا بیارزشی
انشاءالله خدا بهت صبر، آرامش و حکمت بده تا تصمیم درست رو بگیرین ان شاءالله 🤲
neko
06 خرداد 1404 ساعت 18:52به دو قطبی:
سلام
بعضی ها تعصب ندارن،بخش خواهران و برادران جداست به دلیل هایی که ما بهتر از بقیه میدونیم
مواظب خودت باش💛🫂
دوقطبی
05 خرداد 1404 ساعت 01:18باسلام
میم نون گرامی وقتی میگوییم با فکر تحریک میشیم و به مرحله ********* یا ******** در دختران نمیرسیم ولی درصددش هستیم خب پس داریم یه فعل ممنوعه رو انجام میدیم.
مثلاً من روی مبل نشستم تصمیم میگیرم به نیت تحریک شدن بدون رسیدن به خودارضایی فکر جنسی کنم که معمولا برای آقایون ***** و************ خب همین موقع وقتی خدا از بالا میبینه تو داری به این چیز فساد فکر میکنی به نیت تحریک خودت و اثر شهوت و روی ************ میبینه قطعا یه واکنشی نشون میده!
اگه هم دقت کرده باشید ما هر وقت کار زشتی رو انجام میدیم بلافاصله یا چند لحظه بعدش احساس شرم و گناه میکنیم و طبق معمول خیلی گزارش شده افرادی که فکر جنسی میکنن بلافاصله ابراز پشیمانی بابت این عمل دارن!
پس این توی فطرتمونه تا از اینکار دست بکشیم!
کینه چرا خودش گناه حساب میشه؟
خب کسی که نسبت به یکی کینه داره افکار خشونت آمیزی نسبت به طرف میکنه و طبق گفته خدا خداوند توی ماه رمضون رحمتش رو برای افرادی که کینه دارن قرار نمیده!
خب اینجا گفتیم این که فقط فکر و عقیده بود! مگه خدا نگفته که فکر بد گناه نیست!
بله خدا گفته تا زمانی که اونکار رو انجام نده و تو فکرش باشه فکرش و گناه نمینویسه ولی این رو به هر عملی نگفته! مثلا من میخوام دزدی کنم ولی تو فکرشم آخر دزدی نمیکنم پس گناهی بر من نیست!
ولی کینه و فکر جنسی خیلی بده!
اصن اگه یکی نعوذ بالله درباره قدیسان از اینجور فکرای بد کنه چی؟ ببخشید این حرف رو زدم.
ما تجربه گر پس از مرگ داشتیم که اون دنیا بابت افکار زشتش توی وادی بازخواست شده که چرا همچین فکرهایی کرده این موضوع داخل کتاب آن سوی مرگ نوشته جمال صادقی است.
وسلام.
میم نون
05 خرداد 1404 ساعت 06:13بسم حضرت دوست
سلام عزیزم
اینکه کاری یا فکری گناه باشه تشخیصش با من و شما نیست
تشخیصش با مرجع تقلیده
فکر گناه جنسی اصلا خوب نیست چون به قول همون حدیثی که از امیرالمومنین فرستادی به سمت گناه میکشونه آدم رو ، مثل دود سیاه توی خونه سفید میمونه ، بده زمینه ساز گناهه و باید با روش های مختلف ازش پرهیز بشه ، اما گناه نیست ، در برخی موارد انسان فکر گناه دست خودش نیست ولی خب باید با روش های مختلف ازش بپرهیزه , هر چند دست خودش هم باشه گناه نیست (من این کار رو تایید نمیکنم ، مذمت میکنم)
البته بحث چیزی مثل کینه و حسادت فرق میکنه!
دوقطبی
04 خرداد 1404 ساعت 17:45سلام
یه موردی داریم که خیلی مهمه و خیلی ها رعایت نمیکنن! همین الان هم که دارید این نظر رو میخونید ۱ دقیقه قبلش این نکته رو رعایت نکردی!
******
(فکر شهوت انگیز)
مقدمه گناه بزرگتره (مثل خودارضایی یا حتی زنا).
باعث تضعیف اراده، آلودگی قلب، و دوری از یاد خدا میشه.
حدیث داریم از امام علی (ع):
«کسی که زیاد به فکر گناه باشه، کمکم به انجامش نزدیک میشه.»
اما خبر خوب:
اگر این اتفاق افتاده و هنوز به گناه عملی نرسیدهای، خداوند فرصت برگشت رو باز گذاشته. همینکه پشیمون شدی و دنبال فهم حقیقت اومدی، یعنی هنوز دلت زندهست.
راهکار:
وقتی فکر تحریکآمیز اومد، بلافاصله تغییر فضا بده (وضو، دعا، مطالعه).
به خودت بگو: «من بهخاطر چند لحظه لذت، نمیخوام دلم رو آلوده کنم.»
در مسیر پاکی باشید، برادران و خواهران محترم .
ادمین سایت لطفاً این نظر رو توی بخش خواهران هم قرار بده، چون بعضی ها تعصب دارن شاید نیان توی بخش آقایون این نظر رو بخونن.
دوقطبی
04 خرداد 1404 ساعت 01:12سلام و عرض ادب و احترام
بنده همان شخصی هستم که مبتلا به بیماری دوقطبی بودم. اسمم حسین و تجربه ترک به مدت ۲ سال دارم.
فعلا وارد بحث نمیشم ولی طبق تجربه شخصیم که در محور زندگیم رخ داد این هست که در مدتی که درحال ترک هستید مسائل جنسی از حالت کهنه که ترک کردید تازه تر میشه و گهگاهی ذهنتون این القاء رو میکنه یه سویی از مسائل جنسی رو بگیری و دوباره برگردی به نسخه قبلی (که بودید)
اما هرگز نباید بهشون توجه کنید چون رنگ و لعاب خاصی داره.
مثلا ممکنه توی ذهنت بیاد چطوره که بریم تاپیک های جنسی در نینی سایت رو بخونیم یا داستان های رمانتیک توی یوتوب گوش کنیم. اماّ اینها دوستان همش فریب!
حتی اگه رمان عاشقانه هم دیدید و درکل پر و پا قرصش هستید سمتش نرید!
چون وقتی که دارید فکر میکنید که یه ********** با موارد فوق که عرض کردم رو ایجاد میکنه و میفتید توی حفره و امیدوارم اگه هم افتادید دیگه توی چاه نیفتید که خیلی بده!
حالا من بعدا واستون کامل توضیح میدم که انواع وسوسه ها و القا ها رو کنترل کنید چون توی این دو سال خیلی موارد بهم فهمونده شده و متاسفانه کنترلشون هم راحت نیست!
ولی در کل بعد از ترک تا آخر عمر (مجردی) در حال جنگید و پایان نداره مگر با ازدواج!
شبتون خوش و پرتقالی 🍊
منتظر
04 خرداد 1404 ساعت 11:15سلام
ممنون که تجاربتون رو باهامون به اشتراک میزارین
خداقوت به شما🌱
انشاءلله که تا ابد بتونین مسیر رو ادامه بدین
پاکیتون ابدی
neko
01 خرداد 1404 ساعت 16:36به میم نون:
سلام
اون که بله
فقط گفتم بگم،دیدم که بعدا ناراحتن "بعضی ها" از حوزه رفتن مثل همه رشته ها،برای همین گفتم اینارو که میدونم بگم
وگرنه هرچیزی سختی های خودشو داره و احتمال زیاد متفاوت هست با چیزی که فکر میردیم
میم نون
02 خرداد 1404 ساعت 07:48✨🌱
neko
30 اردیبهشت 1404 ساعت 19:10منظورم از یه چیزایی میدونم چیز عجیب غریبی نبود
یعنی اینکه چون آشنا هستم اطلاعاتی دارم از حوزه
میم نون
01 خرداد 1404 ساعت 15:38سلام
کار توی همچین راهی بنظرم اگر عاشقانه باشه , هر سختی نردبان رشد میشه و شیرینه.....
neko
30 اردیبهشت 1404 ساعت 18:58به یا ارحم الراحمین:
سلامممم
چه خوب که حالت بهتره،خداروشکر
و چه راه خوبی انتخاب کردی
فقط مواظب باش مسیرت سخته مخصوصا جلوترا،شاید اون چیزی که انتظار داشتی نباشه ولی ناامید نشو،حتما هم نباید مجتهد بشی حداقل به نظر من
از اول صدت رو بزار وسط
دوست طلبه زیاد دارم و تو خانوادمون هم هست میدونم یه چیزایی
امیدوارم از سربازهای خوب امام زمان بشی💛
مواظب خودت باش🫂💛
یاالرحم الراحمین
29 اردیبهشت 1404 ساعت 23:02سلام رفیق به خاک
من خیلی وقته تو سایت نیامده بودم و زمانی هم که می آمدم چیزی نمی گفتم ....
نمی خوام زیاد چیزی بگم به اندازه کافی خادمین سایت چیزی گفتند
یک چیزی بود تا حالا توسایت نگفته بودم و نمی خواستم بگم....
ولی اگر حال رفیقم خوب بشه ارزش داره بگم با اینکه می دونم تو این سایت مثل اجتماع هم محدود می شم!! پس لطفا خوب به کلماتم دقت کن چون فقط مخاطب شما هستی
نمی دونم چند سال از خ.ا می گزره ! خیلی بدی کردم .... ، من سرطانی بودم (سر بسته می گم کسی که زمان ، مکان و محارم نمی شناسه!!)
چند بار می خواستم خودکشی کنم تو همین سایت بچه ها شاهدا ....
اما امام زمان و خدا برام ساختند ... فقط تحمل کن مطمئن باش روزی می رسه که بر می گردی پشت سرت می بینی و میگی خدایا با من چیکار کردی ...
البته شرط داره باید واقعا بگزری و در هیچ شرایطی جا نزنی و سعی کنی از تو بغل خدا جدا نشی ....
من وقتی خ.ا می کردم به خدا می گفتم می تونی بزنی ، بزن اما منو دور ننداز ، ولم کنی بیچاره میشم !! ولم کنی شیطان بدبختم می کنی ....
باورت نمی شه خدا یه جوری زندگی چرخوند مهدی که یک زمانی دانشجوی اتاق عمل و حسابدار بود همه گذاشت کنار و رفت طلبه شد!!! اونم در اوج بدبختی !!!(کاش وقت بود تعریف می کردم)
آخ آخ مطمئنی نمی فهمی اصلا من چی می گم ببین من کنکورم اشتباه شد !!!
می دونم می خندی اما واقعیت داره ، کارنامم موجود بود داستانش مفصل .... اما خدا یه جوری پازل زندگیم چرخوند که آخرش این شد!!
البته گفتم با همه بدی هام 3 تا نکته مثبت داشتم(که خدا اینا را داده بود) و مطمئنم همونا دستم گرفت
1- همیشه سعی می کردم به خدا امید داشته باشم و ناامید نشم
2-یه استاد داشتم می گفت خیلی ساد با امام زمان عج صحبت کن و صحبت می کردم ، مشکلاتم می گفتم.... و برای امام زمان کاری انجام میدادم(ائمه مدیون کسی نمی مانند)
3- حالا یک غلطی کردم حداقل بعدش سریع غسل می کردم که نمازم را بتونم بخونم
و نتیجه این 3 تا می شد => حداقل خودم متقاعد می کردم که خ.ا از عمد نکنم و به خدا به شوخی وقتی حالم عالی بود می گفتم ببین از عمد نمی کنم
آخ کاش می شد با کلمات لذت و تعجب را نشان داد فقط در همین حد بدون که الان ساعت 22:52 تو کتابخونه حوزه ام(منی که 1 دقیقه مطالعه نداشتم و موقع مطالعه تحریک می شدم)
و حاج آقا بلاغ هم پیدا کردم و کلی ایده دارم که شروع کردم فقط منتظرم اوضاعم ثابت بشه ان شاءالله .....
هیچ کس تو این زندگی نیاز نیست و نمی خواد مشکلاتت به کسی بگی فقط سعی کنی بپری تو بغل خدا و با امامت که وظیفه راهنمایی ما داره رفیق بشی !!!
منتظر
30 اردیبهشت 1404 ساعت 14:09سلام
خوشحال شدم که حال و شرایطتون داره بهتر میشه
انشاءلله که همیشه تو مسیر پیشرفت باشین و به بهترینها برسین🌱