**به مدیر محترم منتظر:

 خواهش میکنم. نگران هم بودن کمترین کاریه که اعضای خانواده میتونن واسه هم داشته باشن. ماهم عضو یک خانواده هستیم و شماهم کلی واسه اعضای سایت زحمت میکشین...امیدوارم همیشه سلامت باشید.

راستی نگفتین منظورتون از اون عزیز چه کسیه؟؟ خدایی نکرده برادر یا خواهر؟ یا عشق سابق؟؟ (البته تا جایی یادمه خودتون مخالف دوستی با جنس مخالف بودید)

مدیر منتظر

خیلی ممنون از پیامهای خوبتون و راهکار هایی که گفتین بعضیاشونو اجرا کردم و راجبه عزت نفس تحقیق کردم ایشالا از فردا قویتر استارتشو میزنم از راهکارهایی که بهم گفتین چندتا شونو قبلا انجام داده بودم ولی بعضا مثل ارتباط با شهدا و نوشتن رو باید استارت بزنم ممنون از شما🌹

تنها امیدم پاکیمه اگر اینم نباشه 

باسختی تونستم پاک بمونم این چن  روزف من میتونم چی کشیدم 

راستی بامشاورحرف زدم بم گفت ک بری روانپزشک و دارو بخوری خ ا حل میشه ولی خب نتونستم من 

امتحانامم همشو میفتم همشووووو 

اعصابمم خورده 

و اینک این تپش قلبا خیلی برام محدودیت درس کرده نمیتونم دوقدم راه برم چ برسه به پیاده روی و.

ههی 

دوباره شکست خوردم 

فردا امتحان تاریخ دارم دقیقا تنها امتحانی که نخونده بودم تاریخ بود اونم موقعی  که شکست خوردم و تمرکز ندارم .

کسی میدونه تاریخو چطور بخونم؟ 

قبلا تاریخو روزنامه وار خوندم ی چیزای بلدم اما اینکه دقیق جواب بدم فکر نکنم

روز ششم 

💖😍شکر 

توی این بدبختیا دیگ این گناهم باشه عملا عذابع 

تپش قلب ک دارم طبق معمول 😏حتی کارا عادیمم نمیتونم انجام بدم دیگ 

فشاربم میاره درس بخون مامانممم 

ب خدا همش فکر خودکشیم 

فقط ی ترسو م ک جرعت مردن ندارع 

به مستانه،

ممنون ولی گفتی کسایی ک پدر کتک زنو معتاد داشتن ،ولی الان خدا جبران کرده براشون و زندگی خوبه دارن،

اغراق میکنم زندگیمون بد نیست ،ولی اون کسی ک مثال زدی ،مادر بنده بوده ،درسته خودش خیلی مهربونه، و درسته شوهرش کپی پدرش نیست ولی کم ازش نداره،شاید بگیم انتخاب خود مامانم بوده و خربزه خورده باید پای لرزش بمونه...پس اون جبران خدا کجا میره؟شاید مامانم از انتخابش راضی باشه ،و من کسی باشم ک نه درک میکنم نه میفهمم ک چرا آدم باید مردای زندگیش اینطوری باشن، چ تضمینی هست ک مردِ بعدی زندگی من اینطور نباشه و چیزی ک ازش فرار میکنم ب عنوان امتحان الهی نندازه ور دلم؟

با چ احتمالی و چ اطمینانی اصن بخام خودمو ول کنم،ک یه درصد احوالاتمو ب فرد دیگ ای بسپرم؟

بعد تازه یه حس عاطفی مزخرف بهشون داشته باشی ،و انقد مهربون باشی ،ک یه کار خوبشون همه بدی هاشونو بپاکه،

این اصن عدالت نیست،و گاها باعث میشه دلم بخاد پسر باشم،کسایی ک من دیدم، معنی پسر بودنو اینطوری تشریح کردن ک=هرکار کنن ،در عین ادا در آوردن واس مسئولیت پذیری،مسئولیت نداشته باشن در قبال خانواده چ در خفا چ اشکارا، هیچوقت حاضر نیستن ب خاطر غرور کاذبی ک دارن،ب خاطر اشتباهاتی ک میکنن عذرخواهی کنن،بقیه رو مقصر میدونن،حس تملک و مالکیت رو اعضای خانواده و یا همسر میزارن،منت و ... در کل بگم نمیتونم از مهربونی ک صفت ذاتی همه انسان هاست غافل شم ولی ،یه صفت خوب در مقابل این همه پرونده بد ،جلو چشام هیچ ارزشی نداره،

اصن به من چ ک نظرات درونیمو راجع ب زندگی کردن با جنس مخالف بگم،

با اوضاع من ،واقعا میتونم بگم ای کاش هیچوقت نیاز جنسی نبود، در اون صورت ابدا ب فکر وجود یه مرد تو زندگی نمیفتادم،و باید بگم دقیقا همین دلیل،از پایه غلطه و نباید واس ازدواج همچین هدفی داشت،پس کلن تنها میمونم،و کلن جدا از بحث ناامیدی و ...، دلم نمیخاد بیشتر از ۴۰ عمر کنم ک بم فشار بیاد...

شایدم کلن اونا خوبن،من مشکل دارم ،نمیدونم...بیشتر دوست دارم یه عمر با دوستام زندگی کنم ،بگردم ،تا با جنس مخالف...

اخه کجای اسلام نوشته برادر با فاصله از خواهرش راه بره؟اجازه گرفتن دست شو نداشته باشه،و...اصن ربطی ب این نداره الان جوونم ازین حسای نیاز چرتو پرت دارم،خیر،از بچگی ،فقط وقتی خواب بود میرفتم سمت داداش کوچیکمو،موهاشو ناز میکردم و میبوسیدمشو میرفتم پی کارم و نگم چ حس شیرینی داشت،ولی ... دیگ حسی ندارم،یطوری ازم فرار میکنه،یا با فاصله راه میره،ک انگار جز حالت حجاب و پوشش در بقیه موارد بهش نامحرمم،

دقیقا عین بابام،شاید سالی دو سه بار واس اعیاد ببوسمش،اونم واقعا از روی مجبوری،هیچ حس و عاطفه ای ندارم بهش،تا کارم نیفته کلمه بابا رو بهش نمیگم...کلن نمیدونم چ مرگمه هرچی بزرگتر میشم ،زده تر میشم،

من واقعا آدم خشکی نیستم،اگ بم نزدیک تر بودن،انقدری احساسی میشم ک خسته شن ازش،همه دخترا همینطورن،

خسته شدم،از افکار ریز و بزرگ بابام، متنفرم،از منفی گرایی هاش متنفرم،ازینکه مامانم بم اشاره میکنه انتقاد نکن ،تو هیچی نگو ،متنفرم،ازینکه همش باید خفه خون بگیرم،و یه جا بشینم ک یه نفر دقیقن تاثیر افکارشو ،منفی گرایی هاشو ،فرو کنه تو مغزم متنفرم،ازین ک وقتی داره فحش میده ب ملت،غیبت و تهمت میزنه،نمیتونم بهش بگم بس کن،نمیتونم از جام بلند شم برم اتاقم ک نشنوم،ک مبادا یه بهانه واس دعوا بگیره،متنفرم،نمیخام بگم از خودش بدم میاد چون من بخشی از اونم،ولی ازینکه از تمام این اخلاقاش بدم میاد و حقی ندارم ک انتقادی کنم و یا نظری بدم ک درست ش کنه،بدم میاد،از افکار خودم متنفرم ازینکه فک میکنم این همه سختگیری هاش تو خونه ،ب خاطر اینه ک میتونه نگاه جنسی بم داشته باشه ،متنفرم،(خودم میدونم چی میگم)،خودم دیدم،جدا از سختگیری پوششی،خودم میدونم،اگ واقعا اینطور باشه درک میکنم ک چرا از محبت کردن بم فرار میکنه،

من اصن نمیفهمم مگ اینا محارم آدم نیستن چ لزومی داره دختر و همسری ک کلن لباساش باید دوبرابر خودش باشن،

فقط آستین کوتاه باشه تو خونه!بیاد بگه کلن جامعه فاسد شده ،ک میگن میخان تو خونه ام راحت باشن،اخه آدم خونه ش راحت نباشه کجا دیگ؟

چرا باید هرچند ماه واس اینک مثل عصر حجر ،من تو خونه دامن نمیپوشم دعوا شه؟ آخه شلوار دامنی چشه؟

اخه چرا باید مامانم بره ب پسرای فامیل ک ۵ سال ازم کوچیکترن ،بگه نزدیکش نیاین باباش حساسه،(ک خب این حساسیتو نشون داد قاعدتا،سر دعواش حتی میگفت اگ خودکشی کنم بهتر ازینه ک ابروشو از طریق ملاک دختر بودن ببرم)،یا چون فک میکنه واقعن نمیکنم اینطور میگ... ،چ فرقی میکنه من ک انجامش دادم،

🙂تو فک کن بفهمه ندارمش اصن یه درصد،هیچوقت باور نمیکنه خودم از سر نادانی ...اصن اینو ک میبینم واقعا همون خودکشی مرگ با ابروتری رو بم میده، ای کاش میشد تا آخر با فشارهای همچین خانواده ای واس ازدواج ،ازدواج نکرد،ک یه درصد ازین نگرانی ها هم نباشه

چرا چرا باید ب تک تک پسرای فامیل از کوچیک و بزرگ اتهام فاسد بودن بزنه، چرا من باید واس یه سلام کردن ب نامحرمم بترسم؟چرا باید انقد بگ همه مردا کثیفن حتی خودش،

بعد گیر بده دختر ب بلوغ رسید باید گورشو گم کنه،ازدواج کنه... ،🙂

اخه من چی ام مگ،ن خوشگلم ن هیچی،این سختگیریا واس چیه،واس دختر بودن؟حاضرم پسر باشمو از صبح تا شب بیرون خونه کار کنم ،ولی این سختگیریا نباشه،

نمیگم خود دختر بودن بده،ولی از نظر خانواده من ،دختر بودن یعنی زندانی بودن تا زمان ازدواج.... و بعد اونم حبس توسط شوهر گرامی...

ازینکه، مامانم،بابام اگ کمی حرفامو تایید کنه ،حس هبو بودن واسشو بم بگه ،بدم میاد

من قبول ندارم ک واس تنبیه فرزند کتک زدن با طناب و آهن و چوب حلاله،نمونه ش میشم من ک فک میکنم خودمم وقتی میخام خودمو تنبیه کنم باید خودزنی کنم،

قبول ندارم ک بابام میگ قرآن گفتع واس نماز خون کردن بچه هاتون بچه هاتونو بزنین،از محتوای اسلام بدم نمیاد،ولی ازینکه در تمامی موارد قبول کردنش اجبار شدم متنفرم،

از حجاب گرفته ،تا نماز و قرآن، طوری رفتار کردن ک انگار ب عنوان تنبیه اینارو بهم دادن،در حالی ک اینا باید ب صورت تشویق گونه داده می‌شد ک من از بچگیم ب دنبال از زیر در رفتنشون نمی بودم 

اصن قبول ندارم ک چون از سن جوونی شون گذشته حق دارن هر طور ک در درونی شون تثبیت شده ،رفتار کنن،

انسان،موجود منعطفیه،کم یا زیاد،ولی هست،و هیچوقت واس تغییر دیر نیست🚶‍♀️

بدم میاد ازینکه یکی از اهداف درس خوندنم ،شده فرار کردن از خونه،

چرا واقعا زندگی مستقل داشتن با عقل تون جور در نمیاد؟

مگ میخام گناه کنم،فحشا کنم؟؟؟فقط میخام تنها زندگی کنم،

چرا تا مسئله مستقل بودن زندگی میاد وسط همتون فکر می‌کنید، میخام از شر خانواده خلاص شم ک راحت تر ب امیال و گناهام برسم؟چرا هیچوقت ازین جنبه نگاه نمیکنین ک واس خودسازی ،و آرامش خودم ب همچین دوره ای از زندگیم نیاز دارم🚶‍♀️

چیه مسئله اینه ک دخترم و دختر نباید تنها زندگی کنه،ولی پسر مجازه؟:)

هیچی نشده ها،فقط اثرات یکم تک بودن ازین نظر و مقایسه کردن ،احوالمو خراب کرد،

کافیه یه روز مربوط ب من باشه از قبیل دختر و تولد و... انقد کفر و ناشکری میکنم ک زهرمارم شه تا یه هفته😀

بعضی موقا اصن حس نمیکنم ک این منم ک داخل این همه محدودیتم،بعضی موقام ک حالا سرمو از لاکم(کتاب یا گوشی و رسانه و ...) در میارم،دیوونه میشم مث الان

غدیر خون

سلام داداش جان پیامت خیلیییییییییییییییی زیبا و جامع و کاربردی بود 🤩🤩🤩 چقدر زحمت کشیدی عشق از جملاتت میباره ممنون برا وقتی که گذاشتی 🌹🙏 دیشب با تمام وجودم برات دعا کردم خوشبخت باشی همیشه آره پیامهای مدیر منتظر و مستانه رو خوندم البته بازم باید بیشتر تحقیق کنم که چجوری عزت نفس داشته باشم ولی سعی میکنم به راهکارهایی که بهم گفته شد عمل کنم مدیر منتظر خیلی کمکم کردن😅 باید در جواب لطفهاشونم که شده حداقل سعیم رو بکنم که به راهکارها عمل کنم. راهکارایی که برا ترک خودارضایی گفتید رو هم همه شون به جز مورد یک و دو و سه که زیاد روشون جدی نبودم رو رعایت کردم و برا همینه که اینبار تونستم بعد ماهها انقدر روز پاک باشم ولی حرفات تلنگر خوبی برام بود و میخوام از این به بعد ارتباطم با خدا بهتر شه دقیقا همونطور که گفتینه یعنی من علت اصلی این چندین سال زندگیم رو همین مدیریت نکردن افکار میدونم که بدبختم کردن ولی شکر خدا حس میکنم خدا دوباره دستمو گرفته و نجات پیدا کردم از اون لجنزار راستش من میتونم بدون فیلتر شکن هم از نت فیلم پورن ببینم ولی جلوی خودمو میگیرم چون آسیب‌های زیادی دیدم کلا انگار مغزو از آدم میگیره و آدمو نسبت به همه چی غافل میکنه الان که چند روزه خودارضایی نکردم میفهمم چقدر من تو توهم و دنیای تاریکی بودم و آدم اصلا زندگی رو حس نمیکنه وقتی درگیر خودارضایی و پورن هستش چقدر زندگی برام بی معنا بود حالم به شدت بد بود سردرد و استخونام تقتق صدا میدادن ولی خب الان خیلی حالم بهتر شده

 پیامت برام خیلی‌ امیدبخش بود و اینکه من شما رو در ذهنم آدم امیدوار و باایمان و امیدبخشی میبینم پیاماتون رو که میخونم انگار ازش انرژی ساطع میشه انگار حال خوب پخش میشه به بیرون منم خیلی دلم میخواد یه روزی مثل شما و مدیران تاثیرات خوب روی انسانها بذارم و درحال خوب بخشیدن بهشون سهیم باشم خیلی علاقه دارم دیگه خسته شدم بسکه ناامیدی و اینکه اگه امسال به هدفم برسم تو این مدت تابستون خیلی‌ برنامه ها دارم خیلی جاها دلم میخواد برم مسافرت یا تفریح روحیه بگیرم مهارت کسب کنم برام دعا کنین داداش ایشالا امسال قبول شم اگه حداقل رسیدن به هدف بعدیم برام امکان پذیر تر میشه چون اعتماد به نفسم میره بالا و میگم این رو تونستم پس اون هدف بزرگتره رو هم میتونم برسم بهش این مهارتها و تفریحات و سایتی که بهم معرفی کردی هم خیلی عالی ان مینویسمشون بعد کنکور امیدوارم بتونم استارت بزنم 

و عاشق چند جمله آخری که برامون نوشتی شدم😇🙏

بصورت خلاصه اگه واقعا بخوای تغییر کنی و تبدیل به یه جوون شاد،موفق و پر انرژی شی که برای لحظه به لحظه زندگیش برنامه داره همشون ان شاءالله شدنی هستش ،فقط باید خودت رو اول ببخشی و بپذیری که گذشته دیگه مهم نیستش و از الان باید به فکر حال و آینده ت باشی،وقتی برای اینده تلاش کنی،در کنارش به خداوند توکل کنی خود به خود همه چیز درست میشه،خدا بزرگه دیگه اون موقع کمترین افکار منفی داخل ذهنت اگه بخوای شکل نمیگیره که بخوای بعدش خدایی نکرده درگیر موارد مثل افسردگی و خودکشی باشی،اون موقع خودت چراغ و چشم راه خانواده ت میشی و شب ها که سر روی تخت خوابت میزاری ،اون شب با ارامش و رضایت میخوابی،دیگه ترس و ابهامی از هیچ چیز دیگه ایی نداری که بخوای با این افکار روزانه و منفی درگیر بشی،اگه بخوای اون موقع اگه نگاه آسمون،زمین و خورشید و مهتاب هم کنی جز خوشی و لذت چیز رو حس نخواهی کرد و اون موقع هستش که تازه زندگی برات معنا و رنگ میگیره ،پس خواهش میکنم لطفا قدم های اول رو از همین امروز بردار و دیگه اسیر این روزای تاریک و گذرا نباش.😊🙏❤️️

خدا حالتو خوب کنه که حالمون رو خوب کردی خیلی خوشحالم که با این سایت آشنا شدم و انسانهای شریف و بزرگواری مثل شما و مدیر منتظر عذرخواهی چیه داداش این منم که باید از شما تشکر کنم که از تجربیاتتون و افکار و باور های قشنگتتون به من هم انتقال دادی ازت خیلییییی متشکرم داداش گلم 🙏🌹 داداش شما به نظرم استعداد نویسندگی بالایی دارین یعنی کافیه رو یه موضوع زوم کنید به زیبایی میتونید راجبش بنویسید حرفاتون خیلی جای فکر داره و هم اینکه امیدبخشه و هم کاربردی امیدوارم اگه مجردی بهترین دختر نصیبت بشه یه دختر فهمیده و باایمان و زیباروی و متناسب با شما 😇🍃🌹🍃🌹🍃🌹 

ستاره شب ✨

سلام داداش متن این لینک که برات میفرستمو بخون آهنگ بعد متنش رو هم گوش بده داداش باید طرز فکرتو تغییر بدی چون این حال تورو منم تجربه کردم راستش خیلی‌ غر میزدم همیشه گله میکردم از خدا ولی فهمیدم اینجوری هیچی تغییر نمیکنه این آهنگو گوش کن باید طرز تفکرت مثل این بشه منم دارم میجنگم ببین من وضعم دقیقا مثل خودته از بعضی جهات پیامتو خوندم حتی همسن هستیم  ولی دارم برا حال خوبم تلاش میکنم ورزش میکنم مگه من هرروز با عشق پا میشم ورزش میکنم؟؟ من الان چند روزه درس خوندم مگه بیست ساعت دارم درس میخونم یا حافظم خیلی عالی کار میکنه یا خیلی لذت میبرم ؟!!! نه ولی وقتی تنها چارم برا حال خوبم و خوشبخت کردنم در این لحظه اینه پس باید بجنگم به زورم که شده پا میشم میجنگم  باید یاد بگیری به هیچکی دلخوش نکنی نگی حالا اگه درس نشد خانوادم دانشگاه آزاد حاضرن هر رشته ای برام هزینه کنن یا مثلا اگه خواستم ازدواج کنم خرج مراسم و... باید رو پای خودت وایستی میدونم پدر مادر داری ولی اگه میخوای تغییر کنی باید خودتو یه آدمی فرض کنی که هیچ پشتوانه و حمایتگری نداره غیر خدا و دلت به هیچکس خوش نباشه مثل یه بچه ای که بهزیستی بزرگ شده بلاخره باید رو پای خودش وایسته و تنها چارش جنگیدن و تلاش کردنه حتی اگه صد راه رو رفت و نتیجه نگرفت یا وضع بهتر نشد راهشو عوض کنه  فقط به چیزای سازنده و مثبت فکر کن افکار مخرب بدتر از زهر هستن پس بیا تو گود مبارزه رو شروع کن🖐️🤝

https://mortezaelahi.com/%d8%a2%d9%87%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c%d8%b2%d8%b4%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b3%d8%ae%d8%aa/

دوستان اینجا صوتی ترجمه فارسی صحیفه سجادیه و قرآن نهج‌البلاغه و باقی دعاها هست که خیلی زیبا هستن گوش کنید

هدایت

https://uupload.ir/view/18_sahifeh_sajjadieh_doa_54_8kxa.mp3/

به مستانه و تو میتونی

ممنون الان بهترم ولی هنوزم خستم دلم میخواد بخوابم حوصله هیچی ندارم. دلم میخواد از نو بسازم ولی راهکار می‌خوام. از کجا باید شروع کنم. همه ابعاد داغونم. از طرفی هم خودتون میدونید درس و کنکور مانع رسیدگی آدم به خودش میشه 

مستانه شما گفتین بقیه آدمایی که کنکور خوب ندادن، باز هم رفتن سراغ زندگیشون 

۱ اما اونا استعداد و حرفه دیگه ای بلد بودن حداقل 

۲ شاید به درس علاقه نداشتن. من علاقه دارم درس و علم رو خیلی دوست دارم. اما اینکه نمیتونم بخونم داغونم می‌کنه!!

۳ کنکور و درس اولین مرحله جدی زندگیه . باید از این مرحله عبور کرد 

۴ عرف جامعه و خانواده این‌جوریه که حتماً باید دانشگاه رفت، مشکل اینجاست که شرایط مالیمون در حال حاضر خوب نیست ، می‌دونم که اگه برم دانشگاه آزاد یا غیرانتفاعی، چه فشار مضاعفی وارد میشه بهمون 

جواب سوال های چالش برانگیزتون رو هم اگه میشه خودتون بدین 

 تو میتونی نمی‌دونم کی هستی ولی حرفات امیدوارم کرد اینکه تونستی موفق بشی

بله می‌دونم خدا کیه و چقدر مهربونه 

ولی دارم میگم وضع منو میبینه، کاری نمیکنه حداقل یه نشونه کوچیک برای دلخوشیم نشون بده

بازم ممنون ازتون

جوابتون رو میخونم🖤

*به ستاره شب:

سلام برادر. زندگی ارزش این همه غصه نداره...اینقدر خودت رو درگیر کنکور نکن که اگه نشد حس کنی زندگیت تمومه.بهترین ها رو برات آرزومندم 

*به مدیر محترم منتظر:

سلام . وقتتون بخیر . در قسمتی از پاسخ به ستاره شب از عزیز ترین آدم زندگیتون گفتین که ظاهرا الآن نیست...من خیلی توی فکر رفتم.خواستم بپرسم قضیه چیه؟ منظورتون کیه..مگ مشکلی براش پیش اومده؟ممنون میشم اگه ما رو از نگرانی در بیارید...البته تجربیات شما مدیران قطعا واسه همه ما ارزشمنده

بهرحال ما همه عضو  یک خانواده هستیم...

ستاره شب✨

سلام

پدر و مادر وقتی ببینن تو شاد و آروم و سرحال  هستی براشون بسه و کیف میکنن، حالا کنکور قبول بشی چه بهتر نشی هم وقتی با زندگی کردنت موفقیتت و شادی و آرامشت رو نشون بدی متوجه میشن که تو به چیزی که اونا و خودت میخواستن رسیدی. هر چی بیشتر منفی بافی کنی بیشتر از همین جنس به سرت میاد. یا طاهر.

سلام ( ستاره شب ) 

این ی اتفاقیه که افتاده و با کاش گفتن ها نمیشه کاری کرد 

تنها راه نجاتت اینه که تمام قوانین سایتو رعایت کنی 

مطمئنم تمامشو رعایت نکردی  که هنوز نتونستی ترک کنی . دقیقا مثل خودم . من همین الان که باهات دارم حرف میزنم شکست خوردم . و اینو بدون که تنها نیستی یک عالم آدم مثل تو هستن ‌ یکیشم خود من . وقتی که راه نجات هست چرا خودتو سرزنش میکنی . یک کاری کن که پدر و مادرت شگفت زده بشن از تغییرت

سلام

تو رو خدا فقط به من بگید قبح گناه رو چجوری برگردونم 

مطمئنم اینطور پیش برم زندگیم به جاهای بدی کشیده میشه 

هر لحظه منتظرم خدا تو دهنی بهم بزنه هر لحظه 

به منتظر

ممنون بابت دلسوژی و نگرانی

زندم نگران نباشید

ستاره شب برادر بزرگوارم خوبین؟؟ نگرانتونیم لطفا یه خبر از خودتون بدین

تو این زندگی هیچ چیز دائمی نیست نه شادی نه غم زندگی ترکیبی از غم و شادیه و این ترکیبه که دوست‌داشتنیه 

اگه همیشه شادی بود که دیگه ذوق از ته دل نداشتیم همه چی یکنواخت میشد معنی شادی رو از ته دل درک نمیکردیم

کنکور یه مرحله از زندگیمونه یه قسمت از زندگیمون حالا هر نتیجه‌ای بگیریم میگذره و میره بعد یه مدت به همه‌ی اینا میخندیم 

این استرس و ترسی که دارین هم عامل خ.ا کردنتونه هم عامل خوب نخوندن درس‌هاتون 

حفظ کردن آرامشتون مهمترین مسئولیت شما در زندگیتونه

ستاره شب !

ببینید چه دوستای خوبی دارید 😊💕🙏

ستاره شب

سلام داداش میفهمم حالت اصلا خوب نیست حرفامم جنبه نصیحت نداره فقط سعی میکنم از تجربیات خودم تو زندگیم بهت بگم

تو میتونی روزها به خدا بگی چرا با من اینکارو کردی؟ چرا من انقدر بدبختم؟ چرا من فلان چی ندارم؟ چرا من فلانی نبودم؟ چرا این اتفاق باید واسه من میوفتاد؟ چرا چرا چرا؟؟؟

ولی تو میمانی و چرا های بیشمار و وضع فقط بدتر میشه

بعد اینکه یه سوال به نظرت ویژگی های خودتو در خدات نمیبینی ؟ مثلا میگی چرا بهم محل نمیذاری خدا چرا برام ارزش قائل نیستی بعد آیا خودت همین رفتار رو با خودت نداری ؟ خودت برای خودت ارزش قائلی ؟ نه پس ویژگی های خودتو داری تو خدات میبینی

بعد ببین داداش گلم این خدایی که اکثر ماها سالها باهاش زندگی کردیم اصلا خدا نیست. تو ذهن ما یه خدای ظالم مچگیر بی رحم و مروت بی درک و شعور روانی عصبی مریض سادیسمی سالها بوده یه خدایی که هیچوقت هیچی رو درک نمیکنه و قضاوت می‌کنه و هرچی میشه میگه میبرمت جهنم و بدبختت میکنم و.... راستی اتش اینه که این اصلا خدا نیست. این خود خود شیطانه:) این تصورات ویژگی های خدا نیست این خدا یه خدای جعلی و دروغیه و تا رابطت با خودت اوکی نشه نمیتونی یه بعد دیگه از خدا رو تصور کنی

خدای واقعی هم صداتو میشنوه هم دوستت داره هم درکت میکنه هم مهربونه اونم نه یه مهربون در حد عادی نه با توجه به حرفای خودش مهربون ترین مهربانانه یعنی کل مهربونهای عالم مهربونیشونو بریزی تو آبمیوه گیری جمعن یک هزارم مهربونی خدا هم نمیرسه خدای واقعی خداییه که تورو به اینجا هدایتت کرده تا از طریق ما باهات حرف بزنه بگه دوستت داره براش مهمی

اصلا بیخیال خدا فرض کن خدا و قبر و قیامت و هیچی وجود نداره اصلا فرضا آخرتی نیست خودارضایی گناه نیست اما خودت بشین فکر کن ببین لااقل برای زندگی دنیات چیکار کردی میبینی که کلا زندگی نکردی بسکه خودتو گول زدی

بذار بعضت بترکه بذار اشکت بیاد تا بفهمی با خودت چه کردی بذار قشنگ دردش رو با تمام وجودت لمس کنی و بچشی بذار خالی شی 

خودت به فکر خودت نباشی کی میتونه کمکت کنه؟؟ میدونم حالت خیلی بده ولی از نقش قربانی در بیا. دنیا قربانی هارو له میکنه. در نظام جهان، در نظام طبیعت، ضعیف پایمال است خودتم این سالها چشیدی چی میگم  با فرورفتن تو خودت هیچی درست نمیشه پاشو بیا بیرون یکم دنیا رو ببین یکم تکاپو داشته باش حرکت کن چیه تو لاک خودت فرو رفتی و صبح تا شب خودارضایی؟؟

باور کن دست خودته لطف خدا و تلاش تو اگه دست خودت نبوده کی شده جلو پدر مادرت جق بزنی؟؟ چرا اونموقع حتی اگه تحریک باشی کاری نمیکنی ولی وقتی فقط خودتی میگی دست خودم نیست و نمیتونم و...؟؟؟؟ تموم عوارضی که گفتی جبران میشه منم ریزش موی شدید گرفته بودم ولی الان به حالت عادی برگشتم تیک عصبی هم داشتم ولی بعد ترک کم کم حل شد:] هیکلمم رو فرم اومد وضعمم خیلی‌ وخیم تر از تو بود چندین سال پشت کنکور بودم ولی الان دارم مکانیک امیرکبیر میخونم 

کافیه اراده کنی و پاش وایستی یه یاعلی از ته دل می‌طلبه باید خودتو گرو بذاری بالاتر از سیاهی رنگی نیست تو این چند مدت مونده تا کنکورت صدتو اجرا بذار

همه چی دست خودته با خودت اوکی شی با خدا اوکی میشی این مکان جای خوبیه برای مشکلاتت کمک بگیر و به راهکارهایی که بهت گفته میشه واقعاً عمل کن بعد قلب زندگی کردن دستت میاد

موفق میشی من میدونم :) پاشو مرد حسابی 

چرا جواب نمی‌ده؟

مگه خدا نیست؟

مگه قادر نیست کاری بکنه؟

چرا نمیکنه؟

چرا جواب نمی‌ده؟ 

نمی‌بینه دار ضجه میزتم

؟؟

نمی‌بینه دارم وممی

مگه نمیبیییینهههههخخخ؟

چرا هیچ‌کار نمیکنه؟

بابا چرا هیچ کار نمیکنه 

چرا ضجه منو نمی‌شنوه

یکم از اون معجزاتش برا ما هم بفرسته 

یه نشونه ای بده حداقل امیدوار شیم می‌شنوه

ساکت نباش 

نشون بده خودتونشون بده بابا نشون بده

جواب بده 

یه چیز ریز

بابا دارم جلوت ضجه میزنم 

تصور اینکه پدر مادرم بیرون اتاق امیدشون منم داره دیوونم می‌کنه 

تصور اینکه همه زحماتشون رو هدر دادچ

تصور ایمخ دانشگاه قبول نمیشم

تصور اینکه یه آدم لاغر مردانی معتاد پسرشونخ

خدایا کاش پسر خوبی براشون بودم

دیگه فرصت برای جبران نیست

فرصت اخر رو هم سوزوندم 

با ترمیم معدل هن نتونستم جبران کنم

چیزی تو مغزم نمیره 

وقت نیست

ناخودآگاهم قبپل کرده بدبخت شدم

ههی هعیی هعی

نمی‌دونم تا ۵ دقیقه دیگه چیکار میکنم 

فکرم کار نمیکنه 

شاید کار بدی کردم 

:)

منتظر نیستی؟ 

یه چیزی بگو 

فقط چرت و پرت انگیزشی نگو 

قبپل کن بدبخت شدم قبول کن پاره شدم 

چرت و پرت نگو نگو نگو

درسام رو نمیتونم بخونم

نگو گردو بخور جهش فکری بزن

نگو هنوز صفحه بعدی زندگی موفقیته کم نباز

مگو 

چرت نگو

شما رو به خدا قسم یه چیزی بگید

کمکم کنید بدبخت شدم

دارم با گریه تایپ میکنم

من بدبخت شدم بدبخت بدبخت بدبخت

۷ ساله فقط دارم جق میزنم

مغزم دیگه نمیکشه

اینارو تا حالا اینجا نگفتم ولی؛ تیک عصبی گرفتم!

هر دقیقه هزار بار صورتمو کج و کوله میکنم، اراده دست و پام دست خودم نیست ، پرش دارن میلرزن

موهام یه دست میکشم روی سرم همه میزیزن

دستام پر مو میشه 

اشتها هیچی ندارم، وزنم هرروز کمتر میشه

تحمل کردم و وانمود کردم چیزی نیست ولی دیگه نمیشه

همه با خودشون میگن دیوانه شدم 

واقعا هم شدم

هیچی نمی‌فهمم بیرون با کسی رابطه ندارم همش با خودمم

یا ایاالهنااااااسسس من دیگه نمیییکشمممم

من نمییییییییییتونم!!!!!!!

خسته شدم 

خیلی فشار رومه

این درسای کوفتی هم که مث سگ دارن منو مچاله میکنن مغزم دااغ کرده 

خدایا ولم کن ولم کننننننننن

به کی قسمت بدم ولم کنی خدایا

تو رو به روح پیامبرت این فشارو از روم بردار 

کل زندگیم شد جق جق جقق

من الان باید برم دنبال زندگی

۲۰ سالم شده میفهمی؟؟ بیییست سال 

خدایا من ازت یه دانشگاه خواستم😭 

خدایا من همیشه گفتم هیچی نمی‌خوام فقط این گناه لعنتی رو از من دور کن و منو دانشگاه قبول کن سربازی امام زمان رو بکنم

خدایا هیچ کدوم روگوش نکردی 

خدایا جواب پدر مادرمو چی بدم 

الان فکر میکنن تو اتاق دارم درس میخونم 😭😭😭😭

خدایا خدایا

دوستان تو رو خدا یه چیز بگید

دارم میمیرم می‌خوام انقد گناه کنم جنازمو جمع کنن

بغضم داره میترکه

حااااالم بده

کمککککککککککککک

یه کاری دست خودم میدم

بابا من دانشگاه می‌خوام بابااا من آرامش و نزدیکی به خدا می‌خوام

بابااا ولم کنیذ 

پیگه تموینم

خدایا خدایا خدایا

خسته شدم نمیتونم

وای

جالم بدهنه 

کمکم کنیذ

غدیر خون

سلام داداش مهربونم خواهش میکنم شما بنده رو شرمنده میکنی منم که باید عذر بخوام چون وقتتونو بهم اختصاص دادین😅من همینکه برام وقت میذاری و کمکم کردی برام خیلی ارزشمنده و هروقت وقت کردی برام بنویس هیچچ مشکلی نداره اتفاقا خوشحال هم میشم و خسته نباشیدم رو پذیرا باش 😊ایشالا همیشه موفق باشی داداش گلم 🌹🌹🌹

به همه لطفاً شما هم  پیامی که به برادر غدیر خون نوشتم رو بخونید و راهنماییم کنید 🙏

سلام به همه

در بین چله های مختلف، یک مورد خاص و مهم وجود دارد، به نام «چله کلیمیه» که از اولین روز ماه ذی القعده که امسال ازیکشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه آغاز می شود.

حضرت آیت الله جوادی آملی درباره این اربعین می فرماید: «از اول ذی القعده تا دهم ذی حجّه که اربعین موسای کلیم است، این یک فصل مناسبی است؛ بهار این کار است. این اربعین گیری، این چله نشینی همین است! وجود مبارک موسای کلیم 40 شبانه روز مهمان خدا بود. فرمود: *و واعدنا موسی ثلاثین لیلهً فاتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیله.* به او وعده دیدار و ملاقات خصوصی دادیم؛ آمد به دیدار ما. اوّل 30 شب بود؛ بعد 10 شب اضافه کردیم، راهش باز بود؛ جمعاً شد40 شب.»

ازیکشنبه ۳۱ اردیبهشت که اول ذی القعده هست تا روز عید قربان که 40 روز متوالیه بهترین زمان برای گرفتن حاجاته و بهش چله ی ذی القعده یا چله کلیمه گفته میشه که به اصطلاح علما بهار حاجت هاست! یعنی اگه کسی چله ذی القعده داشته باشه و تو این چهل روز دعا کنه محاله دست خالی برگرده. 

تو هم مثل من این روز را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!!

👈بهترین پیشنهادها یکی از اذکار و سوره های زیره(یکیش که به دلتون می افته):

اذکاری در این چهل روز توصیه شده است، مانند:
ذکر  «یا باقِی»  روزی   ۱۱۳ بار
ذکر «یارَبُّ یا الله»  روزی   ۲۰۴ بار
ذکر «یا صَمَدُ»  روزی   ۱۳۴ بار
ذکر «یا عَلِیُّ»  روزی  ۱۱۰ بار
ذکر «یا باسِطَ الْیَدَینِ بِالرَّحْمَه»  روزی  ۴۰ بار بعد از نماز صبح
روزی یکبار سوره‌ی فجر
ذکر لااله الاالله ۱۰۰ مرتبه
صلوات روزی ۳۵۰ مرتبه
ذکر یابصیر ۳۰۳ مرتبه
چهل روز زیارت عاشورا
چهل روز سوره یاسین
چهل روز آیه رب ادخلنی مدخلأ صدق واخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لندک سلطانأ نصیرأ روزی۱۰۰ مرتبه

خیلی ها گرفتارن و خیلی ها مشکلات کوچیک و بزرگ دارن. لطفا به همه یادآوری کنید وفرستنده این متن را از دعای خیرتون بی نصیب نفرمایید.

مدیر منتظر

راستش با توجه به حرفایی که تو پیامم به برادر عزیزم غدیر خون زدم حالا که این مسیر رو انتخاب کردم گهگاهی بمباران این افکار منفی و مخرب میان و تو اون زمانها به شدت احساس بی پناهی و تنهایی و ناامیدی وشاکی بودن بهم دست میده و تو اون شرایط واقعا به اینکه کسی باهام حرف بزنه یا بهم امید بده یا آرومم کنه نیاز دارم یا اینکه یه پیام امیدبخش بخونم یا متن یا حرفی که منو به فکر ببره که درست فکر کنم اینا خیلی کمکم میکنن و واقعاً ازتون ممنونم تو این شرایط بخاطر افکارم حوصله هیچ کاری ندارم یعنی روحیم میرسه به صفر و حال مثلا ورزش کردنمو کامل از دست میدم یا نمیتونم رو درس یا کاری تمرکز کنم دیروز اصلا ورزش نکردم ولی امروز صبح با اینکه برام سخت بود دوباره مبارزه رو شروع کردم و حالم شکر خدا الان بهتر شده و سعی کردم امروز شکر گزاری کنم و نگاهمو تغییر بدم راستش ازتون میخوام هر چند روز درمیون ازم بپرسین که آیا هنوز ورزش میکنم یا نه دو وعده در روز تایم گذاشتم برای ورزش کردن و حداقل تحت هر شرایطی باید روزی یکیشون رو انجام بدم و اینجا گزارش میدم که مصمم تر بشم و اصلی ترین دلیلم بخاطر حال روحیم و بعدش بهتر شدن هیکلم و سلامت جسمانیم هست  برای اون سوالم که جواب دادین هم خیلی ممنونم🙏🌹 تو همکلاسی خوندم شماهم کنکوری هستین امیدوارم ایشالا به هدفتون برسین و خوشبخت باشین 

راستش فکر میکنم به یه خودشناسی نسبی رسیدم داره دستم میاد که چرا حالم بده یا بد میشه و منشأش چیه و قطعا دوران کودکیم بی تأثیر نبوده اما نمیخوام بپذیرم که نمیشه هیچی رو تغییر داد راستش پارسال پیش یه مشاور رفته بودم منظور بدی نداشت ولی خوب نتونست توضیح بده میگفت اگه فلان اتفاق برای کسی بیفته این بچه دیگه هیچوقت نمیتونه توکل کردن رو یاد بگیره مخاطبش من نبودم ولی بهم برخورد راستش من نسبت به کلمات هیچوقت و هرگز و امثال این حرفا آلرژی دارم یعنی کسی بهم میگه تو نمیتونی و هرگز امکان نداره دوست دارم نشون بدم که عکسش ممکنه و این حرف حتی اگه برای خیلیا صدق کرده میتونه برای من متفاوت اتفاق بیفته دوست دارم یه انسان با توکل بشم 

غدیر خون

سلام داداش مهربونم بزرگوارید واقعا از لطف و کمکهات ممنونم 🙏🌹 واقعیت رو گفتم داداش شما لطف دارید به بنده اینکه وقت گذاشتی و به حرفهام فکر کردی و خالصانه و صادقانه بهم کمک کردی و راهکار میدی چه شما چه باقی دوستان و مدیران محترم برای من خیلی ارزشمنده و خوشحالم از وجود داشتن انسانهایی مثل شما در دنیا❤️ امروز صبح کلی پیاده روی کردمو دوویدم الان شکر خدا حالم خیلیییی بهتر شده البته کمی زیاده روی کردم از خستگی دارم غش میکنم 😂😂 عرض کنم به خدمتتون که ۲۰سالمه چند ساله که پشت کنکورم رشتم تجربیه و تازه درس خوندنو شروع کردم و اینکه از دیشب تا الان راجبه زندگیم فکر کردم و احساس میکنم به وضعیت خودم آگاه تر شدم و دارم متوجه میشم مشکلاتم از کجا منشأ گرفتن علت اصلی عدم کسب موفقیت خودمو تو کنکور و زمینه های مختلف زندگیم با توجه به مطالعاتم تو این چند مدت اخیر و کمی خودشناسی :مستمر تلاش نکردن و کلا تلاش نکردن ناامیدی و یأس خیلی بد نسبت به خودم و خدا و آینده حسرت گذشته رو خوردن و نشخوار گذشته عدم باور قلبی به خودم و توانایی هام شاکی بودن و گلایه از خدا و مدام ناشکری کردن ایراد گرفتن و سرزنش مدام خودم و ظاهرم و ویژگی هام خویشتن دوستی کمم  عدم مدیریت افکارم و نشخوار مداوم فکرهام و بدتر شدن حالم عدم توکل ایمان ضعیف مقایسه مداوم خودم با دیگران از هر نظر و... راستش تو درس دوتا هدف انتخاب کردم که هردوشون بهم مرتبطه ولی با شرایط فعلی و وقت کمم دارم برا اونیکه امکان رسیدن بهش امسال هست برنامه میریزم تا اگه بهش رسیدم بعدش برا اون هدف بزرگترم برنامه بریزم  از حالت بی هدفی در اومدم و فهمیدم توانم تو درس خوندنه ولی خب هنوز انگیزم زیاد نیست تا میشینم سر درس زود خسته میشم یا افکار چرت و مزخرف میان که مدیریتش واقعاً برام سخته و حالمو بد میکنن و دوباره منو درگیر ناامیدی و ناراحتی و نگرانی میکنن  میدونی داداش چیزی که خیلی اذیتم میکنه نوع تفکرمه که تا یکم تلاش میکنم یه صدای لعنتی تو سرم میگه تو نمیتونی هیچوقت جبران کنی یا تو هیچی نمیشی خراب کردی گند زدی ببین چه گناهایی کردی عمدی کردی خدا نمیبخشتت بدبخت میشی هرروز اوضاع بدتر میشه هیچ پخی نمیشی و افکار مقایسه که میاد تو سرم میگه ببین سطح درسی تو و همکلاسی هات یکی بود ولی الان ببین اونا چه رشته هایی یا چه دانشگاه هایی دارن میخونن اونوقت تو چیکار کردی خدا هم که دوستت نداره قیافه هم که نداری کلا خدا تورو دوست نداشته و زشت آفریده و... وقتی یکدفعه این افکار سمی و نگران کننده میان تو ذهنم اون لحظه خلع سلاح میشم 😖و واقعاً حالم داغون و خراب میشه مضطرب میشم اون لحظه و بیشتر از قبل خودمو مقایسه میکنم و دقیقاً همون‌طور که گفتی مثلا ترس از آینده میاد سراغم که نکنه وقتی ازدواج کردم همسرم ازم راضی نباشه یا بهم بگی زشتی یا هیکلت ناجوره و یا گذشتم و کارهای اشتباهی که کردم گناهام میاد جلو چشم و مدام تو سرم میگه با این کارات با این طرز فکرت چرا انتظار داری خدا تو رو ببخشه و یاس خیلی بدی منو میگیره جوری که نمیتونم از زمان حال بهره ببرم و این لحظاتمم زهر مار میشه مثلاً مسافرتهای خانوادگیم به این افکار میگذرن و همش ناشکری و بعد این مقایسه ها از خدا شاکی میشم و اتفاقا ناشکری و ناراضی تر از قبل میشم و الان که فکر میکنم این چرخه بارها داره برام تکرار میشه سالها این وضعیتم بوده خیلی رو این قضیه فکر کردم فکر میکنم دلیل اصلیش همین نپذیرفتن خودم با تموم عیبهای درونی بیرونیمه فکر کنم اسمش خویشتن دوستیه اینم پایینه فکر میکنم بزرگترین مشکل من همینه و این باعث میشه از طرفی دوست دارم خدا منو ببخشه از یه طرف ازش شاکی میشم میگم چرا منو اینطوری آفریدی و...  بیشترین چیزی که این روزها اذیتم می‌کنه حال مودیم و این طرز فکر مزخرفم به خودم و خداست فکر میکنم بزرگترین گمشده زندگیم خودمم  بعد اینکه خب با این سنم دوست دارم کار داشته باشم حداقل دانشجو باشم وابسته خانوادم نباشم و رو پای خودم وایستم و استقلال پیدا کنم از طرفی دوست دارم درس بخونم و احساس میکنم استعدادم اول تو این زمینه ست یعنی خدا توان ذهنیشو حس میکنم بهم داده اینا بیشترین چیزایین که الان اذیتم میکنن برا همین ورزشو استارت زدم اول برا حال روحیم البته بگم قیافه و هیکلم بقیه ایراد نمیگیرن ولی خودم با خودم کنار نیومدم البته شاید گهگاهی تو دوره های مختلف به شوخی یا جدی کسی ازم ایراد گرفته باشه ولی احساس میکنم مشکل از خودم بوده که اون حرف اشخاص رو تو ذهنم مدام تکرار و نشخوار میکردم و اینجور از خودم ایراد میگیرم  و اینکه وقتی به ازدواج فکر میکنم اصلا بهش فعلا کشش ندارم چون احساساتم بالا بود و از این روابط ضربه های بدی خوردم خیانت دیدم و کلی سالهام به افسردگی‌ گذشت ولی شاید به مرور کششم برگرده ولی استرس میگیرم وقتی عمیقاً بهش فکر میکنم احساس میکنم هیچی بلد نیستم حتی محبت به خودمو بلد نیستم چه برسه به .... فکر میکنم باید از عشق ورزیدن و خوب کردن رابطم با خودم شروع کنم برا همین مثلاً ورزشو استارت زدم چند روزه  و اینکه این افکار چند ساله باهامه ولی خیلی دوست دارم خوب شم و اینکه توضیحات درباره آسیب‌های فیلمها پورن هم خیلی خوب بود  ممنونم که حرفامو با جان دل خوندی داداش عزیزم 🙂🙏🌹 خوشبخت باشی سپاسگزارم ازت 🙏

به منتظر 

من باز خراب کردم نمیدونم چیشد اصلا😭😭روحیم داغونه داغونه 

زندگیم کلا بهم ریخته انگار دیگه جون ندارم این دور تکرار تموم نمیشه از بیشتر شدن سنم میترسم حتی یروزش نمیدونم باید چیکار کنم از طرفیم فصل امتحانات اصلا نمیتونم بخونم یه سطر میخونم بعد میگم تو که اینکارو کردی حافظه نداری که نمیتونی بعد میبندم میزارم کنار🥲

سلااام علیکمم

عیدتون مباااااااااااااارک💕

بچه هااااا📢

امروزاولین یکشنبه از ماه ذی القعده استاااا

نمازشو حتمابخونید🤗

فرصت خیلی خوبیه برای توبه وآمرزش گناهان

لینک میزارم بخونیدپستشو

یکشنبه های ماه ذی القعده♥️

میدونم بهتره مسائل خانوادگی، خصوصی بمونه،

و اگ مشکلی هست خود طرف باهاش رو در رو بشه،

کار ندارم ،ولی چقدر یه آدم میتونه بی مسئولیت باشه ک از ۱۲ شب بدون گوشی ،ماشین و ... بزنه بیرون،خانوادشو تا خود الان نگران کنه،بعد الانم ک میاد طوری رفتار کنه ک انگار طلبکاره و نباید چیزی ازش پرسید...🙂

بعد به این شخص بگن پدر🙂

نصف شبی حالم ۱۸۰ درجه چرخید،میون خاب و بیداری همش میگفتم خدایا میسپارمش به تو،،دیشب موقع روبوسی و... واس روز دختر ... حواسم نبود،زخم دستمو دید،گف میخاستی خودکشی کنی و خلاصه مامانم یه چیزی گفتو بحثو جمع کرد،

🙂چقد حس بدی گرفتم فک کردم چیشده ،دلم هزار راه رفت😭خیلی بد بود،اولش ک موقع خاب همش اضطراب داشتم ک دعوا شه،خابم نمیبرد،بعدم ک برد اینطوری...

فک کردم ب خاطر من خونواده رو ول کرده رفته،یا رفته بیرون ک چیزی ب من نگه،یا به بحثو جدل نکشه،فک کردم شاید یکی اومده بُردتش(مسخرس ولی همچین فکری کردم)،فکر کردم رفته تا جلوی خودشو واس قتل عام خانواده ب خاطر من بگیره ،(تا این حد وضع فکر کردنم خرابه)،هنوزم نمیدونه قصدش چی بوده،ب من ربط داشته اصن یا نه

وقتی گفت جای تیغ میمونه ،خاک بر سرت!دلم میخاست بگم جای  جااسپندی ک روم انداختی م میمونه،جای ضربه های روحی م ک زدی میمونه،موقع خط انداختن واقعن هیچ حس دردناکی در مقایسه با اونا نداشتم،

واسم دردناک تره ک ترسناک ترین کابوسام پدرم باشه،حتی تو خوابام از جن و ... همچین چیزایی ترسی ب این اندازه نداشتم،

هیچوقت واس الکی تهمت زدناش،رفتاراش،عذرخواهی نکرده،و نمیکنه، (شایدم من خیلی پرروم ک همچین انتظاری دارم ک هرکس واس اشتباهش ،عذرخواهی کنه)

ولی درکل آماده مجازات شدن چیز بدیه🙂

حالم خراب شد،ولی حسرت یه رابطه پدر دختری واسم موند،

انقده حسودم ،دلم میخاد هیچ دختری ک رابطش با باباش خوبه رو نبینم🙂

واقعن حضم ش واسم سختع ک پدر آدم بیاد بگه اونایی ک رابطشون با دخترشون خوبه،از دم فاسدن:)

بعد من کجای دلم بزارم طرف میاد میگ از بابات بدترماا!!!آخه من احمقم یا چی ک با خودش فک کرده حسی دارم بهش🚶‍♀️

(مسائلو قاطی کردم)

واقعن چطور پیش خودش فک میکنه با همچین رفتارهایی از خونه زده میشمو ب فکر ازدواج میفتم؟با خودش نمیگه یه چیزی شبیه ضدمرد میشم؟واقعن حس خوبی ندارم به این موضوع،و اینک داداشم هم با حمایت های بی موردش اندکی مونده تا بشه کپی خودش...

حدیث میخونه واس مردم ک دختر برکت داره ،فلان داره،

بعد با دختر خودش مث مردم جاهل قبل از اسلام رفتار میکنه...

اگ واقعا حرفات واقعیه،اگ دل نگرانی هات اینطوریه ک زندگی رو واسم زهرمار کنی! ای کاش یه اعترافی از یه حسی مثل دوست داشتنم کنار اینکارات میکردی،اونوقت شاید همش از ذهنم پاک میشد،یکم سبک تر میشدم

نمیدونم شایدم ناراحتم مبالغه میکنم ،شاید یه طرفه قضاوت میکنم...

باید بگم خودمم ارتباط خوبی ندارم باهاش ،باهرکی مثل خودشم،و ب هرکی اجازه محبت داشته باشم میکنم،و اگ قرار باشه واس محبت کردن ب کسی ،ترسی داشته باشم ترجیح میدم انجام ندم،

درسته من جز اتاق خودم و سر سفره مسئولیت دیگ ای از کار خونه رو ب عهده نمیگیرم،

(شاید ب جاش تا حدودی بابام کارای خونه رو انجام میده)

بازم این دلیل نمیشه همش فک کنم ازم خوشش نمیاد

ولی بازم شخصیت شو درک نمیکنم،طوری رفتار میکنه ک هیچوقت نفهمم از روی محبتشه یا از روی بیکاری ش...

از شکاک بودنش متنفرم اگرچه روش محافظت کردنش از من دربرابر کثیفی های دنیا باشه،ولی همین موضوع بود ک دید مثبت منو گرفت،تار و تاریک ش کرد،و نهایتن هیچ چیز خوبی ندیدم ک بخام واسش زندگی کنم..

شاید من خیلی حساس شدم،من خشکم یا چی؟حتی ب زبان نگفت روزت مبارک😀هدیه رو هم مامانم همینطوری گف از طرف باباته..

چم شده یهویی

دلم میخاد ب جا مرور باقی درس م تا خود صب زار بزنم

ولی بیخیال همینطوری ش معلوم نیس نهایی رو چطوری بدم ...

خب خوبه یکم آروم تر شدم،

شب خوش،یا صبح خوش

و درپناه نور💫

کمکم کن 

برو موسیقی گوش بده . رو رکعت نماز قضا هم بخون 

منتظر 

واقعا ممنونم ازتون بهترشدم ولی باید حرف بزنم فردا میگم

کمکم کن

داداش لطفا یه خبر از خودتون بدین نگرانتونم

گفتن از دردها را امروز صلاح نمیدانم جاست اسپیک ویت می پلیز 🙏😭.....

غدیر خون

سلام داداش خیلیی ممنونم ازت🙏😭پیامی که برام نوشتی یکی از تأثیر گذار ترین و زیباترین پیامهایی بود که تو عمرم خوندم و ممنونم که انقدر برام وقت گذاشتی فکر خودکشی با خوندن پیامت کمتر شده ولی افکار به شدت ناامید کننده و ناراحت کننده ای میان سراغم که امروزم کلا به این افکار گذشت از صبح تا عصر حالم داغون بود نمیدونم چیکار کنم الان حال مساعدی ندارم فردا برات تو اعلام پاکی میگم قلم و ادبیات زیبایی داری گهگاهی برامون بنویس من میام سایت پیامهارو میخونم🌹

سلام خیلی وسوسه شدم امروز برم فیلم ببینم از طرفی حالمم زیاد خوب نیست لطفاً باهام صحبت کنین

سلام من اعتماد شدیدی به گوشی دارم هر کاری هم کردم نتونستم اعتیادمو درست کنم چیکار کنم؟حتی موقع غذا خواب درس بیداری کلاس و ....دستمه

سلام

من 18سالم تموم شده و یک ماه و نیم دیگه کنکور دارم. تا الان که خوب نتیجه گرفتم. خیلی کم کاری کردم تو درس خوندن ولی با توانایی که خدا داده تونستم نتیجه خوبی بگیریم.ولی من هرکاری که قصد انجامش رو میکنم نمیتونم به اتمامش برسونم و دچار تنوع طلبی میشم که برم سمت کار دیگه یعنی کتاب زیاد میخرم اما خیلی وقته کتابی رو تموم نکردم. سخنرانی زیاد گوش میدم اما تاحالا یک مبحث یک استاد رو تموم گوش ندادم. از طرفی قصد حرکت و پیشرفت تو زمینه های مختلف زندگی چه اخلاقی یا مادی و آینده و درس و دانشگاه چه مهارت کسب کردن و بهبود ارتباطم با خدا رو دارم اما تا میخوام حرکت کنم یه چیزی من رو از حرکت وامیداره و به سمت کارهای حاشیه ای میشم میرم دنبال بازی و فیلم و خلاصه وقت گذروندن.

همه ی این ها باعث میشه اون چیزی که تو فکرم تصور میکنم با زندگیم در واقعیت فاصله ی زیادی پیدا کنه و پیشرفتی در زندگیم مشاهده نکنم و فقط خسته بشم و خستگیش هم تو تنم میمون. خلاصه سرتون رو درد نیارم به نوعی دارم دور خودم میچرخم.

فکر میکنم دچار تنبلی و اهمال کاری شدم یا حتی شاید امید و انگیزه ندارم و آینده رو روشن نمی بینم یعنی میخوام پیشرفت کنم اما نمیدونم قراره به چی برسم.

دوست دارم به این وضعیت پایان بدم. خسته و سردرگم شدم و یک نقشه راه میخوام که دلم بهش قرص باشه و پیش برم و به هدفام برسم.

الان هم امتحانات پایان ترمم شروع شده و باید خوب درس بخونم اما باز یه چیزی من رو از حرکت وامیداره و مدرسه میرم از صب تا شب اما فقط وقت میگذرونم.

من درگیر خودارضایی هم هستم.

امیدم اول به خدا و بعد به شماست کمک کنید.

تا آخر عمر داعاتون می کنم. با تشکر.

حالم خیلی بده کمکم کنید دلم واسش تنگ شده فقط دارم قربون صدقش میرم 😔😭