
# در این بخش میتونید از برنامه ها و اهداف آیندتون بگید، و با دوستانتون در این زمینه همفکری کنید.
# طرح مشکلات اخلاقی و رفتاری که با آنها مواجه هستید، بلا مانع است.
# این بخش جهت همفکری کاربران با همدیگه است. و چه بسا پیامها از سوی مدیران، بدون پاسخ بماند.
لذا با توجه به این مساله و نیز زیادی حجم پیامها، مواردی که نیاز به پاسخ مدیران دارند را در دیگر بخشهای مربوطه مطرح نمایید.
# مشکلات مربوط به خودارضایی رو در بخش «درخواست کمک» نیز میتونید مطرح کنید، و اونجا هم میتونید در کنار مدیران، به دوستانتون کمک کنید.
برگرفته شده از وبلاگ توبه 94 | همفکری بانوان
شل مغز😁😂
14 اردیبهشت 1404 ساعت 18:33سلام. ببخشید که میگم ولی واقعا نمیدونم چیکار کنم. من چند روزی هست که حشریم نه فکری میکنم نه هیچی ولی بازم حشریم همه کارهارو هم امتحان کردم اما فایده نداره. انقد زیاده که نمیتونم کاری انجام بدم یا حتی واسه امتحانم بخونم. خودمو سرگرم کردم ولی درده خیلی بد و زیر دلم و قسمت کمرم دارم و دردش واقعا غیر قابل تحمله. میشه بگید چیکار کنم؟
منتظر
15 اردیبهشت 1404 ساعت 22:36سلام
بر اساس چیزی که گفتی این شدت زیاد تحریک جنسی همراه با درد در ناحیه زیر شکم و کمر ممکنه نشونهی ترکیبی از موارد جسمی و روانی باشه
از نظر جسمی:
درد زیر شکم و کمر اگه با تحریک جنسی شدید همراه باشه ممکنه مربوط به تخمدان یا رحم باشه یا ممکنه همزمان علائم تخمکگذاری یا نزدیک شدن به پریود باشه که گاهی میل جنسی رو هم بالا میبره
عفونت یا التهاب در ناحیهی تناسلی یا لگن هم میتونه باعث درد و تحریکپذیری بیش از حد بشه
حتماً اگر درد شدیده و ادامهداره یک بار معاینه توسط پزشک زنان (یا عمومی) انجام بدی تا مطمئن شی از نظر فیزیکی مشکلی مثل کیست، عفونت، یا اختلال هورمونی نداری
از نظر روانی و عصبی:
استرس اضطراب یا فشار روحی گاهی خودش رو به شکل افزایش میل جنسی یا وسواس فکری جنسی نشون میده
ذهن سعی میکنه با پناه بردن به لذت جنسی از فشار فرار کنه.
پرکاری مغزی یا اضطراب سرکوبشده هم میتونه به صورت درد جسمی (مثل درد زیر شکم) بروز کنه
کارهایی که ممکنه کمک کنه:
ورزش روزانهی منظم مثل پیادهروی تند کمک زیادی میکنه هم به تخلیه تنش فیزیکی و هم کاهش میل جنسی
حمام آب گرم به کاهش درد زیر شکم و آروم کردن بدن کمک میکنه و حمام آب سرد به کاهش میل جنسی
نفس عمیق یا موزیک آرامشبخش برای تمرکز ذهن و رهایی از فکرهای مزاحم مفیده و بهتر از اینا قرآن
پاکیت ابدی
بدبخت خدا زده
14 اردیبهشت 1404 ساعت 18:30به خانم سرو
عزیزم اگه اهل خوندن کتاب هستی، کتابای فرشته ها هم عاشق می شوند، آقای سلیمان می شود من بخوابم؟، تاوان عاشقی، رویای نیمه شب و کتاب نَفَس خیییییلی خوبن واقعا، وقتی میخونیشون اصلا وارد یه فضای جذاببب میشی
بقیه هم اگه دوست داشتن اینا رو بخونن✨
بعد یه چیز دیگه هم هست،برید توی سایت استاد شجاعی و ازشون مشاوره بگیرید حرفاشونم خیلی آرامش دهنده هست.
منتظر
15 اردیبهشت 1404 ساعت 14:06سلام
مرسیی بابت معرفی کتابای خوب👌
سرو
12 اردیبهشت 1404 ساعت 04:25سلام :)
خواستم بگم هم لطف و جواب دوست خوبم "منتظر" رو خوندم هم دوست عزیز "بدبخت خدا زده" ( که البته دنبال تغییر اسمشونن و به ناچار اینجوری نام بردم 😅 )
فقط هنوز نتونستم جواب کاملی براتون بنویسم.
یه چیزی فقط بگم. من وقتی دبستان بودم از کتابخونه ی مدرسه یه کتاب گرفتم به اسم " مدرسه ی فرشته ها ". بعدها چند سال دنبالش بودم و پیدا نکردم تا اینکه چند وقت پیش دیدم یه سایتی چاپ اختصاصی ازش میزنه و خریدم. دیشب یه نفس خوندمش. در مورد دختر نوجوونیه که بعد از مرگ وارد مدرسه ی فرشته ها میشه و تجربیات جالبش البته کاملا فانتزیه و تخیلی. خلاصه خواستم بگم خوندن کامنتاتون و جو صمیمی و در عین حال پاکی که اینجا هست، منو یه آن یاد حال و هوای مدرسه ی فرشته ها انداخت و ماجراهای دوستانه اش! امیدوارم همه مون یه روز تو چنین مجتمع فرشتگانی واقعاً جمع بشیم و عاقبت به خیر! خدا رو چه دیدی!
( معلومه خوندن یه رمان چقدر رو روحیه ام اثر مثبت گذاشته نسبت به کامنت قبل؟ 😅 البته فقط شب ها اینطوری ام و آرامش و امید دارم. آفتاب که میزنه یا موقع بیداری از خواب واقعا نگران و ناامیدم. و بدبیاری دو سالی هست شبا خوابم نمیبره و تا بالا اومدن خورشیدو می بینم و واقعا ناراحت کننده است. اون حس خستگی و خواب شبو شدیداً نیازمندم... میشه یه دعای ساده درخواست کنم؟ دعا کنین سرو شبا خوابش ببره! فکر کنم بخش قابل توجهی از مشکلاتم حل بشه با این اتفاق. انگار تو برزخ گیر کردم الان. )
خوب شد جوابی نداشتم بدم و انقدر طولانی شد :) ببخشید.
منتظر
13 اردیبهشت 1404 ساعت 21:26سلام
عزیزم راحت باش نیازی نیس که جواب بدی
فقط با خودت حرف بزن و همراه و پشتیبان خودت باش😌
خیلی خوبه
کتابای خوب بهترین دوستای آدمن و به بهترین جهت میتونن آدمو هدايت کنن ، کتاب خوب تا میتونی بخون👌
موفق ببینمت
شل مغز😁😂
05 اردیبهشت 1404 ساعت 00:03سلام. سن و سال زیادی ندارم اما متاسفانه درگیر این مسئله شدم و بشدت ازارم میده و نمیتونم باهاش کنار بیام و خودمو ببخشم. من یه دختر شادو و سرحال بودم که همه با دیدنم خنده رو لبشون میومد و عاشق این بودم که بقیه رو بخندونم. هر طور که شده. اگه دشمنمم حالش بد بود پیشش میبودم و میخندونمش. از وقتی که درگیر همچین چیزی شدم دیگه حال و حوصله و اعصاب این کارا رو ندارم. من یه نویسنده فوق العاده بودم که الان دیگه نیستم. درسم و خوب نگهداشتم ولی میخوام هر چه زودتر اینا تموم بشه. از همه مهمتر از وقتی که مدرسم عوض شده دیگه انگیزه و عزت و نفس و ندارم و یه ادم منزوی شدم. دوستیم ندارم که بتونم اینارو بهش بگم میترسم بگم نظ شون دربارم عوض بشه با اینکه میدونم همچین ادمایی نیستن ولی خب دیگه ادمن اونام. میشه کمکم کنید و یکم بهم انگیزه بدید که دوباره بتونم خودمو باور کنم و بشم همون ادم قبل؟
منتظر
10 اردیبهشت 1404 ساعت 18:22سلام
خیلی از آدمها توی سن کم مخصوصاً وقتی احساس تنهایی، استرس یا فشارهای عاطفی دارن ممکنه درگیر خودارضایی بشن
تو تنها نیستی و چیزی که تجربه میکنی نشونهٔ ضعف یا "خراب بودن" نیست فقط نشوندهندهٔ اینه که بدنت و ذهنت دنبال راهی برای تخلیهٔ فشارهاییه که بهشون وارد میشه
عامل رو پیدا کن
پرسیدن از خودت که "چه وقتی بیشتر سمتش میرم؟" میتونه کمکت کنه
وقتی احساس تنهایی میکنی؟ استرسی؟ یا بیحوصلگی؟ اینا جاهاییان که باید براشون جایگزین پیدا کنی
خودتو مشغول نگه دار با چیزایی که دوست داری
گفتی نویسندهی خوبی بودی پس شروع کن دوباره به نوشتن حتی اگه روزی یه پاراگراف باشه یا برو سراغ طنز گفتن اونی که بقیه رو میخندونه
بهونه نیار که حوصله نداری شروع کن
کوچیک ولی شروع کن…
مغزت کمکم خودش به مسیر برمیگرده
یادت باشه تو همون دختر فوقالعادهی قبلی فقط یکم روحت آسیب دیده ولی تو میتونی ترمیمش کنی و عالیتر بشی
بدبخت خدا زده
01 اردیبهشت 1404 ساعت 16:48من امروز یه ذره دست ورزی داشتم، ولی نمیدونم الان جنب شدم یا نه؟ الان اسمم رو از چله پاک کنم یا نه؟ شکست محسوب میشه یا نه؟ چکار کنم؟
منتظر
06 اردیبهشت 1404 ساعت 19:46سلام
در بانوان اگر همراه با شهوت (اوج لذت جنسی) باشه حکم به جنابت میشه و لازم نیس بدن سست بشه و با جستن بیرون بیاد
حالا خودت باید ببینی جنب شدی یا نه
اگه جنب شدی باید از اول شروع بشه واگرنه نیازی به صفر کردن نیس
پاکیت ابدی
بدبخت خدا زده
31 فروردین 1404 ساعت 16:22آقا من چکار کنم اسمم عوض بشه؟😂
اون روزی که اومدم تو سایت اعصابم خورد بود این اسمو گذاشتم الان میخوام یه چیز دیگه بذارم😐😂
منتظر
04 اردیبهشت 1404 ساعت 16:50سلام
فعلا تو سایت متاسفانه امکان تغییر اسم نداریم ولی به زودی درستش میکنیم انشاءلله
تا اونموقع میتونین مجدد با یه ایمیل دیگه ثبت تام کنین
پاکیتون ابدی
مبی
29 فروردین 1404 ساعت 12:31سلام دوستان وقتتون بخیر باشه
من تا سه سال پیش دختر مذهبی بودم و الانم اعتقاداتم پابرجاست ولی دچار ی سری مشکلات شدم اولیش این بود که من در دوران کرونا چند مورد رابطه لانگ رو تجربه کردم بعدشم موقع کنکور شد با اینکه درسم خوب بود افت کردم و الانن 3 ساله پشت کنکورم ده روز دیگه کنکور دارم خیلی استرس دارم و حدود 4 ماه هست که با ی اقا پسری همون ب شیوه ی لانگ اشنا شدم خیلی پسر خوبیه مذهبی و با ایمان ولی من بعضی وقتا حس گناه میکنم و درگیر مسیله خود ارضایی شدم خییلی ام پشیمونم واقعا نمیدونم چیکار کنم من و اون اقا پسر در باره مسایل جنسی هم صحبت کردیم و میکنیم و ناگفته نمونه من درباره گذشتم بهشون چیزی نگفتم و عذاب وجدان دارم البته میدونم بگم ممکنه دیدشون راجبم تغییر کنه و دیگه دوسم نداشته یاشه و کلا فکر میکنم اعمه منو فراموش کردند و دستمو نمیگیرند لطفا بابت مسیله خود ارضاایی و این اقا کمکم کنید
منتظر
02 اردیبهشت 1404 ساعت 22:10سلام
خیلی مهمه که آدم بتونه با خودش و احساساتش رو راست باشه و همین که نوشتی یعنی قویای و دنبال بهتر شدن هستی
اول از همه یه نفس عمیق بکش
تو توی یه شرایط خیلی پر استرس هستی هم از نظر روحی هم از نظر درسی و هم عاطفی
طبیعیه که ذهنت آشفته بشه، ولی بیا باهم جلو بریم
خودارضایی موضوعیه که خیلی از آدمها مخصوصاً وقتی تنها و تحت فشار هستن درگیرش میشن متاسفانه
منظور تو تنها نیستی و این موضوع لزوماً نشونه بیایمانی یا ضعف شخصیت نیست
احساس گناه بعدش هم اندازه خود عمل ممکنه آسیب بزنه
مهم اینه که بفهمی چرا این کارو میکنی:
از سر تنهایی؟ اضطراب؟ حس خلا عاطفی یا جنسی؟ وقتی علت رو پیدا کنی میتونی راه جایگزین براش پیدا کنی
سعی کن محرکها رو بشناسی و حذف کنی (محتوا، زمانهای خلوت و …)
وقتی حس تحریک اومد سرتو با کاری مشغول کن حتی با یه پیادهروی ساده
هر بار که کنترل کردی برای خودت یه تشویق کوچیک بذار
نماز و دعا رو بهعنوان راه ارتباط با خدا و نه ترس از قهرش ببین
اما رابطهی عاطفی اونم توی شرایط استرسزا میتونه شرایط رو بدتر کنه
گفتی پسر خوبیه و مذهبیه ولی اینکه با هم درباره مسائل جنسی صحبت کردین زیاد این موضوع رو تصدیق نمیکنه
اگه پسر خوبیه و اگه واقعا تورو میخواد یه قدم بیاد جلوتر و زیر نظر خونوادهها باهم آشنا بشین!!
اگه وابسته بشی شرایطت بدتر میشه ، بهنظرم اگه این برای این رابطه هدفی ندارین زودتر این رابطه رو تموم کن و یا زودتر سعی کنین به سمت رسمی شدن پیش برین
اما کنکور
تو هنوز فرصت داری، این چن روز باقی مونده زمان زیادیه اگر درست استفاده بشه
برنامه سبک بچین ولی پایبند باش
نه عزیز دلم هیچ وقت فراموش نشدی
فقط چون خودتو دور دیدی فک کردی اونا هم دور شدن اماما مثل نورن کشتی نجاتن
همیشه هستن فقط گاهی ما پشت ابر میمونیم.
"یا حی یا قیوم، برحمتک أستغیث، أصلح لی شأنی کله، و لا تَکلنی إلی نفسی طرفة عین."
این دعا برای وقتیه که آدم حس میکنه داره تو خودش گم میشه
بخونش، توکل کن، و مطمئن باش اون دستی که منتظری، یه روزی میرسه
بدبخت خدا زده
28 فروردین 1404 ساعت 16:43این نظرمو برای خانم سرو بذارید اگه میشه، ببین عزیزم تا اینجای زندگیت، اینکه اطرافیانت چکار کردن، هیچکدوم تقصیر تو نبوده ولی اینو بدون که نباید بشی یکی مثل اونا. سعی کن با حرف زدن هم مادرتو قانع کنی که یه همسر با فلان ویژگی و فلان ویژگی میخوای، اگه قانع نشد به معرفت بگو با پدرت تماس بگیرن خانواده ی آقا، اگه پدرت مخالفت نمی کنه. اگه هر دو مخالف هستن کارو بسپر به خدا و خودتو رها کن. حتی بهش فکر نکن دیگه، مطمئن باش از ته قلبت که خدا داره کارتو درست می کنه. دوره ی بی نهایت رو هم شرکت کن، از پریشون حالی و سردرگمی تا حد زیادی در میای.
منم همین افکار تو رو داشتم قبلا... 🥲
منتظر
02 اردیبهشت 1404 ساعت 21:50دقیقا🌱
سرو
28 فروردین 1404 ساعت 01:04سلام بچه ها
یه راهنمایی خواهرانه می خواستم. دارم به هر دری می زنم کسی کمکم کنه و درکم کنه بلکه خالی شم و دست به خدای نکرده خودکشی نزنم. راستش دیگه حتی قبح خدا و خودکشی هم برام ریخته. ماجرا اینه که من ده سال پیش کاملاً مستند متوجه خیانت مادر و پدرم به همدیگه شدم البته این مورد از سمت مادرم خیلی برام ناراحت کننده تر بود. به طوری که ده سال مداومه دقیقا هر روز بهش فکر می کنم. بدترین ناراحتی ام اینه که هر چقدر خدا و معصومین رو صدا زدم حتی از اینکه پیگیرشون شدم استغفار کردم با اینکه تجسسم از سر بچگی و حیرت بوده و حتی گاهی التماس کردم یه نیم ساعت به من آرامش بدن که بخوابم، انگار نه انگار. کربلا و نجف رفتم، انگار نه انگار. دکتر و مشاور هم نمی تونم برم چون خاطره ی بدی دارم منو همون اوایل که تو نوجوونی از این مسئله از نظر روحی و درسی به هم ریخته بودم به اجبار بردن دکتر و اون گفت توهم زدی و داروهای روان پریشی داد در حالی که من فقط نیاز به درک و محبت داشتم و ذهنم به شدت بی اعتماد شده بود اساسی. حتی به خدا و به خلقت. جدیداً فکر می کنم که نکنه مادرم بخواد با همسر آینده ی من هم ارتباط برقرار کنه و اصلاً خدایی که جواب منو نمیده چطور میخواد امنیت زندگی من رو تضمین کنه؟ ممکنه همسر آینده ام هم خائن باشه. خود من به شدت آدم متعهد و باعاطفه ای هستم. اما کلی تجربیات مشابه خوندم که می گفتن حتی مادرشون شریک خودش رو فرستاده خواستگاری دخترش تا به این واسطه راحت تر با هم در ارتباط باشن. می دونم به موضوع اصلی سایت بی ربط بود اما شما هم دوست های منید فکر کردم خوبه باهاتون در میون بذارم. به همه چی بی اعتقاد شدم. به همه چی. یه دعا و راز و نیاز ساده با خدا برام مونده بود که اون هم اونقدر از این به اصطلاح علما و البته احادیث شنیدم که اگر نماز نخونید اگر فلان نکنید دعاتون شنیده نمیشه و دعای کسی هم در حقتون برآورده نمیشه، دیگه از نیایش ساده ی خودم هم دلزده و دلسرد شدم. گفتم بذار خدایی که منو اینطور کیش و مات کرده و حالا برای شنیدن صدام هم شرط گذاشته، بمونه برای همون بنده های محبوب و خوشبختش. امروز چند ساعت غلت زدم تا خودمو راضی به خودکشی کنم. آخه من آینده ای ندارم. دیگه جونی هم برای ساختنش ندارم. خبری از ازدواج نیست. فقط یه مورد بود که اونم اتفاقا مادرم و اون آقایی که باهاش تو رابطه است بهم معرفی کرده بودن با اصرار و من خیلی می ترسیدم جریانی پشتش باشه. به هر حال به هم خورد. ولی در کل خواستگار ندارم. نمیخوام پیردختر بشم و پرستار والدینم بشم. حس می کنم زندگی ام به پایان رسیده و باقی عمر که کاش عمری باقی نمونده باشه، فقط توی یه جور برزخ باید ادامه بدم. من اونقدر گناهکار نبودم که لایق این زندگی باشم. اگرم پیگیر روابط و چت هاشون شدم چون دست خودم نبود. آیا اونها مقصرترن با این روابط یا من که ناگهان با این واقعیت مواجه شدم؟ یعنی خدا کاری باهام کرده نه زندگی دنیا رو دارم نه آخرتو. خودش مبتلام کرده، خودش بایکوتم کرده، خودشم بعد از مرگ عذابم می کنه. یه همسر و همراه مطمئن هم ندارم که منو از جهنم خانواده نجات بده. مادرم همه رو با بداخلاقی با واسطه ها، رد کرده بود جز همون یه موردو که واقعا مشکوک بود. یه بی جون واقعی ام. لطفا پیشنهاد مشاور و دکتر ندید من این راهو از هر کسی بیشتر و کاملتر رفتم. از طرفی هم جرات ندارم استراحت کنم باید خودمو جلوی خانواده مشغول نشون بدم چون بارها طی این ده سال گفتن تو همه اش درازکشی، چاقی، فلانی. در حالی که باعثشون خودشون بودن و جالبه که با خودشونم مطرح کردم. برای هیچکدومشون مهم نیست که اون یکی بهش خیانت می کنه. حتی مثلا با مادربزرگ و خاله هام هم که درددل کردم اونا کنار کشیدن. همه سکوت کردن. دلم مرگ میخواد. مرگی بدون عذاب. من مستحق این همه عذاب نیستم. لطفا شما دیگه سرزنش نکنید که چرا دیدی! چرا از بقیه کمک خواستی! من سنگ نیستم، من آدمم. و بعد از ده سال توسل دیگه نمی تونم به هیچی معتقد باشم جز اینکه اگر خدا وجود داره یه موجودیه که سلیقه ای و با تبعیض با موجودات برخورد می کنه.
منتظر
31 فروردین 1404 ساعت 20:53سلام عزیز دل…
قبل از هر چیزی میخوام خیلی واضح و بدون قضاوت بهت بگم که حق داری
حق داری از درد خسته باشی، حق داری از تنهایی و نادیده گرفته شدن بترسی حق داری که این همه سال سنگینی واقعیتی رو دوش بکشی که اصلاً قرار نبود بچهای همسن تو اون موقع باهاش روبهرو بشه
تو مقصر نیستی اصلاً و ابداً
و اینکه هنوز اینقدر شفاف، عمیق و دقیق از احساست حرف میزنی نشون میده چقدر انسانیت درونته، با اینکه همه چی خستهت کرده.
من هیچوقت کسی رو سرزنش نمیکنم که چرا دیده، چرا شک کرده، چرا خواسته کمک بگیره
تو یه دختر فوقالعاده قوی هستی که ده سال با یه درد بدون پاسخ دست و پنجه نرم کرده و هنوز داره حرف میزنه
خیلیها همون سال اول فرو میریزن
این که به خدا دلسرد شدی، این که وقتی از همه بریدی، اونم ساکت موند، دردت رو دو برابر کرده، درسته؟
واقعاً باید بگم، گاهی اون تصویری که از خدا میسازیم با واقعیت یکی نیست و تاریکیه اطرافمون باعث میشه نور رو نبینیم
نه تو مقصری، نه خدا بیرحمه
اینم بدون، خیانتی که دیدی، مخصوصاً از سمت کسی که باید امنترین پناهت میبود (مادر)، یه شکستن روحیهایه که تا عمق استخون میره.
و اینکه تو هنوز با تعهد، با عاطفه، با وجدان زندگی میکنی، خودش یه معجزهست
تو نذاشتی زهر اونا توی تو ریشه بزنه
تو هنوز دنبال پاکی و امنیت و عشق واقعی هستی
میفهمم که دیگه امیدی به خواستگار و ازدواج و نجات نداری ولی بدون که همیشه امیدی هست
تو میتونی یه شرایط متفاوت بسازی برای خودت، هیچوقت دیر نیست مخصوصا برای کسی که بخواد دنیاشو قشنگ کنه
یه چیزی هنوز توی وجودت هست که نذاشته فرو بریزی و اون “چیز”، اون کورسوی بینام همونیه که میخواد بهت بگه: تو سزاوار آرامشی، عشقی، نجاتی، که هنوز نرسیده، اما ممکنه از راهی بیاد که انتظارشو نداری
تو نیازی به سرزنش و نسخه نداری. فقط یه دل همدل میخوای و ما کنارتیم
هیچ راهی رو نمیخوام بهت تحمیل کنم فقط بیا یک بار برای خودت نه از سر اجبار نه برای رضایت کسی، فقط برای خودت یه نفس بکش
تو هنوز زندهای
و این یعنی هنوز میتونی چیزای متفاوت و قشنگی رو تجربه کنی
به امید خدا اینبار تمومه دیگه
18 فروردین 1404 ساعت 12:37سلام تو قسمت سوال چیزی نوشتم ولی کسی پاسخ نداد اینجا هم میگم ببینم کسی هست جواب بده یا ن
من بعد ۳ماه شب خودارضایی انجام دادم و خوابیدم و صبح ک بیدار شدم دیدم خیسم حتی کل روز خیس بودم و ابی ازم خارج میشد
میخواستم بدونم این ابی ک کل روز ازم خارج میشد منی هست یا ن من ظهرش غسل انجام دادم ولی باز عصر هم اب ازم خارج شد بازم باید غسل کنم یا ن ؟؟؟
دختر هستم با عرض معذرت ک اینطوری بیان کردم چون مجبور بودم و نیاز به پاسخ داشتم
منتظر
22 فروردین 1404 ساعت 13:47سلام
فکر نکنم منی باشه
ولی از برای جواب دقیقتر سوالتو از سایت پاسخگو پیگیری کن
پاکیت ابدی
غریبه
16 فروردین 1404 ساعت 19:29سلام همگی
من میخواستم یه مسئله ای رو مطرح کنم. چون ناشناس طوره.
من قبل ازدواج متاسفانه درگیر این گناه بودم و بعدشم نتونستم کامل ترک کنم. هی توبه کردم و توبه شکستم...
حالم خیلی زاره. چون الان باردارم! اولای بارداری اوکی بود، ترک کرده بودم و نرفته بودم سمتش
نمیدونم چم شد دوباره درگیر شدم.. و فقطم انجام گناه نه، با دیدن فیلم های خیلی خیلی بد...
بعدشم هردفعه ناراحتم
حالم بده، میترسم رو بچه م اثر بزاره.. چیکار کنم اون اثر بدش ازین به بعد بره؟ خیلی نگران و داغونم
منتظر
22 فروردین 1404 ساعت 13:38سلام
انشاءلله که به خیر و خوشی به دنیا بیاد
از گناهت توبه کن
برگرد به آغوش خدا ، خدا مهربونتر از این حرفاست که نبخشه
خدا مشتاقه برگردی به آغوشش
میخواد صداش بزنی تا اجابتت کنه
مطمئن باش خدا بغلت میکنه
برا بچت هر روز قرآن بخون ، دعا بخون
نترس
خودت و بچهتو ، بچههاتو ، خونوادهتو بسپر به خدا و تلاش کن تو مسیر خدا باشی🌱
بدبخت خدا زده
13 فروردین 1404 ساعت 15:57سلام من امروز خ. ا کردم. نه به طور کامل ینی شک دارم و خیلی هم اولش مقاومت کردم ولی خب... به هر حال شکست خوردم.
از 20 سال سن، 14 سال رو معتادش بودم شایدم بیشتر. چکار میتونم بکنم؟ این اعتیاد ریشه کرده توی من! 5 ساله دارم تلاش می کنم و از روزی بالای ده بار رسوندمش به ماهی دو بار که اونم توی روزای خاصی که خانوما دارن، اون حسم بیشتر میشه و نمیدونم واقعا چکار باید بکنم. چرا خدا اینطوری داره امتحانم می کنه؟ من میخوام ازدواج کنم ولی خدا این راهو کلا به روم بسته
چکار کنم آخه منه بدبخت؟
منتظر
21 فروردین 1404 ساعت 17:59سلام
اولا که دیدگاهتو نسبت به خودت و موفقیتت مثبت کن
باور کن که میتونی
خودتم ببخش بخاطر همهی کوتاهیها و اشتباهاتت
بشین خوب فکر کن ببین تو چه موقعیتی و تو چه شرایطی بیشتر تحریک میشی پس سعی کن برای اون مواقع چاره اندیشی کنی
مراقبت چیزهایی که میبینی و میشنوی باش
افسار افکارت رو دستت بگیر و بیکارم نمون ، ورزش کن ، کتاب بخون ، مهارت یاد بگیر و ...
روش ترک هم بخون و هر سوالی داشتی بپرس
پاکیت ابدی
یسنا.
15 اسفند 1403 ساعت 15:15سلام دوستان یه مسئله ای رو میخواستم بگم نمیدونم چجوری میتونم به خودم کمک کنم به نظرتون برم پیش مشاور یا اگه کتابی میشناسید بهم معرفی کنید ؟
من اصلا قدرت تصمیم گیری ندارم انکار واقعا مغز ندارم نمیدونم توی موقعیت ها چه جوری رفتار کنم و تصمیم بگیرم یکی دوبار برام مثلاً یه مشکلی پیش اومده و از اطرافیانم هم مشاوره خواستم اونا هم گفتن خودت رو زیاد قاطی این بحثها نکن ولی من بازم آدم نمیشم مخصوصا تو زمینه دوست هام که ناراحت نشن از دستم
خودم رو آدم بده میکنم و میندازم تو هچل اینبار واقعا نباید زیاد خودمو میانداختم وسط یه بحث گروه درسی ولی بازم بتمن بازی درآوردم که نه دوستم ناراحت میشه و اینا البته دوستم هم خیلی تحت فشارم میزاشت که ازم حمایت کن الان سرگروهمون چن تا حرف و فحش شنیده به خاطر همین مسائل از آدمای دیگه و همش هم به خاطر اصرار من
از اطرافیانم مشورت هم گرفته بودم یکی دو روز قبل گفته بودن نباید دخالت کنی بزار دوستت خودش حرف بزنه ولی آدم نمیشم بچه ها این موضوع چندبار برام اتفاق افتاده واقعا ساده لوح ام و سیاست ندارم نباید خودمو بد میکردم الان هی دارم حرف میشنوم از این و اون آرامش روانم بهم خورده
از خودم بدم میاد که به این و اون فکر میکنم یک درصد به خودم فکر نمیکنم فقط به این فکر میکردم که نه دوستم اذیت میشه ناراحت میشه بابا خب بگو خودش حرف بزنه مگه تو وکیل وصی طرف هستی ای خدا اعصابم خرابه
دوست صمیمی ام میگه چرا وقتی آرامش داشتی خودتو درگیر میکنی آدم اول باید به خودش فکر کنه نباید به دوستی که برات احتمالا اون اینکار رو برات نمیکرد یه همچین کاری میکردی
بچه ها کمک کنید میتونم خودمو تغییر بدم ؟ فکر نکنم 😭😭
منتظر
19 اسفند 1403 ساعت 18:56سلام
باید یاد بگیری که نه بگی
به نظرم یه جستجو بکن و کتابای مربوط به این زمینه رو پیدا کن و اونیکه کاربرا ازش راضیترن بگیر بخون
روی ارادهی خودتم باید کار کنی
با نه گفتن یه خواستههای کوچیک نفست شروع کن
حتما میتونی خودتو تغییر بدی و رشد کنی
راستی یه کش پول بنداز مچ دستت و قبل از هر حرفی و هر کاری اونو بکش که توجهت رو جمع کنه و با تفکر پیش بری
موفق باشی
سرو
13 اسفند 1403 ساعت 18:57من خییییییلی بی اراده ام....
امروزمو خراب کردم...
البته که فورا غسل کردم...
ولی بهم ثابت شد آدم بیخودی ام....
روزه ی ظاهری که بقیه نفهمن...
چه بیخود....
دوستان کفاره های عمد هم خیلی بالاست این شاید کمک کنه به جلوگیری از لغزش تو این ماه....
منتظر
16 اسفند 1403 ساعت 12:33سلام
هرچقدر اراده ضعیف باشه میشه تقویتش کرد
تقویت اراده رو میشه با یه تمرین کوچیک ولی ساده شروع کرد
نه گفتن
اولش با نه گفتن به چیزای ساده شروع کن
نه به خوراکی که دلت میخواد الان بخوری
فیلمی که دلت میخواد الان ببینی
نه بگو و به تعویق بنداز
با یه ساعت و دو ساعت عقب انداختن شروع کن
و به مرور هم به کارهای بزرگتر نه بگو و هم بیشتر به تعویق بنداز و این روند رو ادامه بده
خیلی تاثیر گذاره
بعد یه مدت میتونی هرچی که بهت آسیب میزنه نه بگی و کامل بزاری کنار
پاکیت ابدی
هدیه
13 اسفند 1403 ساعت 03:36حال دلم خوب نیست...
منو از ته دلتون دعا کنید
بگذره فقط بگذره این روزها...
Ashkan.rus
13 اسفند 1403 ساعت 12:24سلام
شما یه انسان هستید و حق دارید بعضی اوقات حالتون بد باشه و این یه چیز طبیعیه
توصیه میکنم برید سراغ چیزایی که بهتون کمک میکنه اصولاً قدم زدن یکی از هموناس
التماس دعا،موفق باشید
سرو
09 اسفند 1403 ساعت 16:38من یکم وسواس فکری دارم.
***************
منتظر
10 اسفند 1403 ساعت 22:19گل دختر مگه همچین چیزی میشه؟؟ صددرصد اینطور نیست
خیالت تخت باشه
سرو
09 اسفند 1403 ساعت 16:21سلام
*************
نظرتون راجع به ادعاهای این سایت چیه؟؟!
لطفا اگه صلاح میدونید لینکش رو نمایش ندید که نشر اطلاعات ناسالم نشه.
منتظر
10 اسفند 1403 ساعت 22:14سلام
صددرصد چرت و پرته
آیهی صریح قرآن منع کرده از این کار
و احادیث متعددی از پیامبر و امامان که کاملا صریح گفتن که خ.ا حرامه
به این چرندیات توجه نکن
🦋Arezoo
06 اسفند 1403 ساعت 19:01سلام، یه سوال واقعا ذهنمو درگیر کرده
وقتی هیچکس خونه نیست و خودت تنهایی، بدون اینکه نگاهت رو آلوده کنی یا خیالپردازی کنی، فشار زیادی رو متحمل میشی واقعا باید چیکار کنی؟؟ قرآن؟ نماز؟ آرامت میکنه ولی اون فشار از روت برداشته نمیشه
ممنون میشم کمکم کنین..
منتظر
07 اسفند 1403 ساعت 17:53سلام
برای همچین مواقعی باید انقد برنامه ریزیه فشردهای داشته باشی که اصلا فکر گناه نزدیک ذهنتم نشه
ما تو مسیر ترک بیشتر تمرکزمون باید روی پیشگیری از تحریک باشه و مواقع تنهایی بهترین راه همینه
دست و فکرتو خودت با آگاهی مشغول یه کاری کن تا از خ.ا در امان باشی
پاکیت ابدی
Elahe
22 بهمن 1403 ساعت 17:17سلام وقتتون بخیر.
میشه لطفا منو راهنمایی کنید که چجوری با مدیران این سایت صحبت کنم؟
منتظر
27 بهمن 1403 ساعت 18:10سلام
همونطور که این پیام رو دادی ، هرچی که میخوای بگی رو میتونی بفرستی
ادمینها هم زیر همون پیام ریپلی میزنن و بهت جواب میدن
پاکیت ابدی
سرو
01 بهمن 1403 ساعت 13:43سلام
به نظرتون ممکنه خدا ازدواج منو به خاطر این عوامل عقب انداخته باشه؟
کوتاه کردن دائمِ موهام + اضافه وزن زیاد
نماز نخوندن یا قطع و وصلی خوندنش
۲۵ سالم شد...
این ماه عقد یکی از دوستامه. هم براش خوشحالم، هم برای خودم ناراحت. راستش به این فکر می کنم که نیازهای اون برطرف شد ولی من نه.
پارسال تا یه قدمی ازدواج رفتم ولی به هم خورد.
بماند که چیا شنیدم از خانواده که ظاهرت بد بوده و...
ولی خودم عذاب وجدان داشتم و دارم که به خاطر نماز بوده.
هر چند این انصاف نیست که به خاطر گذشته ی یه جوون، خدا بیاد بگه ازدواجتو سخت می کنم. ( هر چقدرم بگیم اثر وضعیشه باز دست خداست. ) بعدشم من همون پارسال نمازام داشت به خاطر طرف مقابلم درست می شد.
و اینکه خیلیا نمازخون نیستن، خدا هم باهاشون قهر نیست، و ازدواج به موقعی دارن. به موقع یعنی وقتی نیاز دارن و اول جوونیشونه.
باز اگه خدا منتظره من موهامو بلند کنم و خوش هیکل بشم منطقی تره 😅 چون عذابه که جلوی همسرم موهام روند بلند شدنو از نقطه صفر طی کنه. تا چندین ماه موها به هم ریخته میشه و قشنگ نیست.
منتظر
03 بهمن 1403 ساعت 16:06سلام جانم❤️
ببین هر کاری که ما میکنیم تو زندگی دنیوی و اخرویمون تاثیر داره و در این شکی نیست
اینکه یکی ازدواج کرده پس خدا باهاش آشتیه و من اگه ازدواج نکردم چون خدا باهام قهره ولی معنی نداره
از کوتاهی مو و اضافه وزن هم باز ربطی به این نداره که نخواد کسی ازدواج کنه ، این تعبیر بیشتر فانتزیه و نشان از حالت عصبی بودن
ببین گل دختر به جای این فکرها خودت واسه خودت قدمی بردار البته با تکیه به خدا
حضورت رو تو جامعه بیشتر کن که دیده بشی ، مراسم هایی که مخصوص خانوماست و مسجد و .. بیشتر رفت و آمد کن
میتونی چله بگیری برای ازدواجت
بشین با خدا حرف بزن و از خودش مدد بگیر
راستی سرو عزیز ، نمازت رو منظم و سروقت بخون نه بخاطر خواستگار و هرچیز دیگهای بلکه بخاطر خدا و خودت
بخاطر آرامشت بخاطر بهتر شدن حالت🌱
پاکیت ابدی
قرار من و اباعبدلله🩷
12 دی 1403 ساعت 20:03سلام امیدوارم حالتون خوب باشه 🌸
من تو یه مسئله ای کمک میخواستم
اول در مورد خودم بگم که وقتی پونزده شونزده سالم بود اینجا رو پیدا کردم و اون موقع ها خیلی این سایت بهم کمک کرد تو اوج نوجوانی بودم اما با کمک خدا و بچه های این سایت خیلی خوب تونستم خودمو حفظ کنم یادمه تا صد روز و اینا هم رسیده بودم
معنویاتمم تو اون دوران خیلی خوب بود اما الان که دیگه بزرگ تر شدم دو ماه دیگه میشه ۲۲ سالم به معنای واقعی دارم گند میزنم به زندگیم.... به طوری که بیشترین رکوردم الان یک هفته است هیچ وقت فکر نمیکردم به این سن برسم و هنوز درگیر گناه باشم و حتی از گذشته خودمم بد تر بشم (واقعا اگر سنتون کمه از همین الان شروع به ترک کنید وقتی سنت کمتره خیلی راحت تره ولی وقتی سنت میره بالاتر و آماده ازدواج میشی نیاز ها هم بیشتر میشه و خوب ترک هم سخت تر...)
واقعا شرمنده خودمم فکر میکنم خیلی از کم سعادتی هام تو زندگی نسبت به هم سن و سالام به خاطر گناهکار بودنمه
حالا کمکی که ازتون میخواستم برای اینه که من ریشه اعتیاد به این کارم رو پیدا کردم و خیلی وقته فهمیدم به خاطر نیاز عاطفی میرم سراغ این کار
نسبت به هم سن و سالام تنهام مجردم دوست صمیمی هم ندارم و اون بخش نیاز عاطفی وجودم رو جوابی براش ندارم که رفعش کنم به خاطر همین میرم سراغ اینکه نیاز جسمم رو برطرف کنم
الان منی که به خاطر رفع نیاز عاطفی این کارو انجام میدم باید چیکار کنم واقعا؟
فعلا تصمیم خودم این بود دوباره به سایت برگردم و با ادمای مثل خودم در ارتباط باشم شاید مثل قبل بتونم از اینجا انگیزه بگیرم
منتظر
13 دی 1403 ساعت 19:19سلام جانم
ببینین نیاز عاطفی ما از چهار جهت تامین میشه
نیاز به محبت با خدا
با خونواده و دوستان
با خودمون
و با جنس مخالف
حالا هرچقدر یکی از اینارو بالا ببریم در کل نیاز عاطفیمون کمتر میشه یعنی اون خلأ ها پر میشن
با جنس مخالف رو نمیشه الان کاریش کرد ولی میتونی با خودت و خدا رابطهات رو بهتر کنی
به خونوادهات محبت کن و خب طبیعتا متقابلا از اوناهم محبت دریافت میکنی
برای اینکه دوستای خوب هم پیدا کنی انشاءلله میتونی بری کلاس یا اگه دانشگاه میری از اونجا دوستایی برای خودت پیدا کنی اگه نه بری دانشگاه و ...
ببین جانم هرچقدر ارتباط اجتماعیت رو قویتر کنی میتونی دوستای خوبی واسه خودت پیدا کنی این بعد از نیازتم رفع میشه
اینجام بیشتر بیا انشاءلله که بقیهی بچه هاهم بیان و جمعمون شلوغتر و قشنگتر بشه
🦋Arezoo
10 دی 1403 ساعت 21:48نگرانم، از آینده ای که پیش رومه
کاش اینقدر روزها زود نمیگذشت...
به این زودی شد ۱۰ دی.. چیزی تا بهمن نمونده
میترسم از نرسیدن، از شکست دوباره
محتاج دعاتونم
آرزو
۰۳/۱۰/۱۰
به سوی هدف
10 دی 1403 ساعت 23:11سلام
نگران نباشید ، همه چیزو بسپارید به خدا و توکل کنید بهش ، هر جا مشکلی براتون پیش اومد به اهل بیت علیهمالسلام توسل کنید و از دعا کمک بگیرید.
قرآن بخونید ، وقتی خدا رو دارید از چیزی نترسید .
موفق باشید
مطهر
27 آذر 1403 ساعت 17:02ی سوال دارم یعنی درواقع یک مسئله ایی هست ک نمیدونم چجوری باهاش کنار بیام
خانما من یک استاد آقایی دارم که واسم قابل احترامند
چند شب پیش یک خوابی دیدم که اتفاق فاجعه ایی نیوفتاد الحمدالله اما بین من و اون آقا رابطه احساسی بود..
بگذریم
من عذاب وجدان دارم من احساسی به جز احترام نسبت به ایشون در واقعیت ندارم
واقعا نمیدونم چطور باید این افکار رو کنترل کنم خیلی اذیت کنندست اصلا انگار من نیستم که توی اینجور مواقع فکر میکنم
کسی راهکاری نداره؟تاحالا از این فکرای مضخرف اومده توی ذهنتون؟چطوری رها شدید ازش؟
واقعا مسئله مهمیه واسم چون نمیخوام این افکاری که مال من نیستند مانع یادگیریم و.. بشه
منتظر
28 آذر 1403 ساعت 19:48سلام جانم❤️
خودت میگی یه خواب بوده یه خواب ساده که تموم شده رفته
انقد سخت نگیر عزیز
چون داری با افکار مربوط بهش میجنگی که نیاد تو ذهنت انقد اذیتت میکنه ، اگه رها کنی خلاص میشی🌱
بهترین راه استفاده از تکنیک جهش فکریه
پاکیت ابدی
سرو
17 آذر 1403 ساعت 12:31حالا من با این حال روحی ام، مامانم هم توقع داره من بلند شم و براش غذا بیارم. به خدا اگه بتونم جز دراز کشیدن کاری کنم. سرما هم خوردم و بدن درد دارم. میگه خودت پاشو برای خودت مایعات درست کن :( سر راهی ام :( کاش درک میکرد و باهام حرف نمیزد. بدون اینکه قهر کنه. یعنی رعایت بیحالی من رو میکرد و در عین مهربونی، زیاد کاریم نداشت. الان اصلا ثواب خوشرفتاری با مادر حالی ام نیست. به خصوص با این شک و شبهه ای که به همه چی دارم... دیشب یه کابوس تلخ دیدم. تلختر اینکه توی خود خواب، برام لذت بخش بود! خواب دیدم توی دوران مدرسه ام و ازم به عنوان کسی که صحیفه ی سجادیه رو میخونه و برداشت های شخصی و غیرمعمول و تحریفیِ خودشو ازش داره، تقدیر شده. لعنت بهش. آخه من یه وقتایی که حالم خیلی بد میشد، قرآنو تفسیر به رای می کردم. فکر می کردم خیلی می فهمم. هنوز وسواسش باهام مونده، با این که دیگه از این کار متنفرم. خیلی التماس دعا...
به عشق امام زمانم
19 آذر 1403 ساعت 22:14سلام. توصیه میکنم با یه مشاور یا روانشاس متخصص و متعهد مشورت کنید.
سرو
17 آذر 1403 ساعت 12:23سلام به همگی :)
خدا قوت بابت تلاش هاتون در راه پاکی و سلامتی 💚
منتظر عزیز، یه سوال ازتون داشتم در ادامه ی کامنت های آخرم که حرف زدیم.
من یه طبیب سنتی خوب سراغ دارم و میخوام ان شاءالله بهش مراجعه کنم و اگر ایشون توصیه کرد، در کنار نسخه ی سنتی، بعدش برم روانپزشک و نسخه ی تکمیلی رو دریافت کنم. فقط یه نکته ای هست که باعث میشه تعلل کنم... اونم اینکه نمی دونم مسئله خ.ا رو بگم به دکترها به خصوص طب سنتی، یا نه؟ اگر طبق مقاله های روشنفکرنما که میگن خ.ا مفیده و بی ضرره، فکر نکنیم، احتمالش زیاده که این کار روی روان من اثر گذاشته باشه... ولی روم نمی شه به دکتر بگم. دلم خیلی شور میزنه. من از سن خیلی کم ( قبل از دبستان ) شروع به این کار کردم متاسفانه و هنوز هم کامل ترک نشده... از حدود ده سال قبل هم، یه عادت ناراحت کننده ای برام پیش اومده که وقتی مثانه ام پر میشه، کنترلش برام لذت بخش میشه. البته کاملا ناخواسته است. به نظرتون لازمه به طبیب بگم مسائل مربوط به خ.ا رو ؟ :( وای اصلاً روم نمیشه. اگر هم نگم همه اش دلم شور میزنه که نکنه با پنهان کردنش، تشخیصشون اشتباه باشه :(
این روزای اخیر وسواس فکری ام به اوج رسیده :( فکرهای منفی ام ترمز ندارن. احساس می کنم ذهنم شبهه ساز شده یعنی هر چی میخونم و میشنوم، ازش شبهه در میاره و به از دست دادن اعتقادهام نزدیکتر میشم. مثلا دیشب جای شما خالی توی هیئت، از سخنرانی ای که میشد شبهه در میوردم و حالم بدتر شد. تجربه شو داشتین؟
هر مدل فکر منفی و وسواس فکری که بشه تصور کرد دارم. انقدر حرصم میگیره وقتی تو اینترنت وسواس فکری رو سرچ می کنی، فقط مثال تمیزی کثیفی و چک کردن شعله ی گازو میزنه :/ بیشترین آسیب رو از همین سرچ کردن ها و پرسش پاسخ تو سایت های دینی دیدم :( گشتن تو اینستا و... الان ذهنم پر از اطلاعات ضد و نقیضه :(
باورم نمیشه ده سال شده که نماز نمی خونم و توی شک و سستی اعتقادم فرو رفتم :( کارایی که کردم... یکی دو مورد چتِ ناراحت کننده... احساس می کنم دیگه یه صفحه ی سفید نیستم. انگار دیگه یه جنس نو نیستم. یه آدم پاک... هر چقدرم توبه کنم یادم نمیره اون بنده ای که از اول کارش درست بوده، نیستم :(
خیلی پراکنده حرف زدم. موضوع اصلی همین بود که به طبیب بگم یا نه :) البته اگه نظرتون این باشه که بگم هم، فکر نکنم روم بشه. توکل به خدا.
منتظر
22 آذر 1403 ساعت 15:50سلام جانم❤️
آره حتما بگو واقعا لازمه که بگی چون حتما تو روند درمان و داروهایی که بهت میده تاثیر میزاره
شاید کلا یه مدل داروها و سبک دیگهای برای درمانت در نظر بگیره
حتما حتما بگو
ببخشید دیر جوابتو دادم❤️
مطهر
11 آذر 1403 ساعت 16:38سلام دوستان
دیروز ی اتفاق خفن افتاد
توی خونه تنها بودم برای چند ساعت و من از قبلش خیلی تحریک بودم بعدشم که تنها شدم صد برابر شد اما جذابیت ماجرا اینجاست که من تونستم با خودم مقابله کنم🥲✌
و این خیلییییی واسم قشنگ بود:)♡
البته اضافه کنم که تا سرحد این داشتم میرفتم که وی پی ان دانلود کنم و... اما به جای دانلود وی پی ان سرچ کردم کربلا و یک سری کلیپ های مداحی دیدم و خلاصه به خیر گذشت:))))))
به سوی هدف
11 آذر 1403 ساعت 23:15سلام
کارتون عالی بود و بسیار جای تحسین داره 👏👏🤩
البته دفعه بعد باید قبل از اینکه به این مرحله فراهم شدن شرایط برسه یجوری خنثی بشه شهوت یا اینکه تلاش کنید تو همچنین موقعیت هایی قرار نگیرید مثلاً اگه می دونید یا احتمال میدید که قرار تو خونه تنها بشید از قبل به یه بهانه ای یا اصلاً الکی برید بیرون از خونه پیش آشنایان ، دوستان یا برید خرید تو شهر و در کل در جمع قرار بگیرید .
البته درسته که کار خیلی بزرگی کردید اما نباید مغرور بشید و در ادامه هم حواستون باشه.
👏👏👌این کار خیلی خوبیه اما بازم حواستون باشه که فقط به این راهکار ها اکتفا نکنید و بهتره از قبل کاری کنید که شرایط فراهم نشه اصلاً و البته از راهکار های دیگه هم استفاده کنید در اون موقع شهوت ، مثلاً ضرر های اون کارو بیاد بیارید یا کلاً چیزایی رو بیاد بیارید که باعث نفرت شما از اون کار میشه و یا در شرایطی قرار بگیرید که باعث تداعی حس نفرت یا پشیمونی از اون کار به شما دست میده و خیلی راهکار های دیگه که با توجه به شناختی که خودتون نسبت خودتون دارید می تونید برای خودتون پیدا و مشخص کنید.
در ضمن به این راحتی ای که بعد این موفقیت دارید دل نبندید چون دیر یا زود دوباره این حالت شروع میشه و از قبل باید آماده باشید پس حواستون جمع باشه.
موفق باشید
سرو
01 آبان 1403 ساعت 00:00دستم خورد کامنت قبلیم تقریبا ناقص رسید.
محتواش کامل بود اما مشغول ویرایش بودم 😅
اگر ایرادی داره عذر میخوام و دلیلش اینه.
از وقتی وبلاگ می نوشتم تا الان فوبیای اینو دارم که هنوز متنم کامل نشده ارسال شه یا برعکس دستم بخوره صفحه برگرده عقب 🙄😁
همون طور که مشاهده می کنی منتظر جان من واقعا دیوانگی های خاصی دارم اما این دلیل نمی شه توی من دنبال اسم اختلالات روانی بگردن :))
امیدوارم نگرانی مادرم هم رفع بشه و دیگه تو دلشم به دارو برای من فکر نکنه. گاهی میشینم انقدر به حرفش میارم تا اعتراف کنه که به دارو فکر می کنه.خودآزاری دارم :))
دیشب کلی توی صفحات طب سنتی در مورد بیماری های روان خوندم. حتی شیزوفرنی و دوقطبی. اصلاً پیچیده نبودن و درمان های مزاجی داشتن و اینکه علل روحی واقعی و ماورایی رو هم لحاظ می کنن بهم آرامش خیلی زیادی داد. حالا من که اصلا خودمو جزوشون نمیدونم اما خیلی علامت هاشون هم که توی طب غربی میگن، جزو اعتقادات ماست. یا ممکنه برای هر کسی پیش بیاد. مثلا این که گاهی فکر کنی رادیو انگار داره برای تو پیغام میفرسته. خب قطعا من نوعی فکر نمی کنم رادیو اون پشت نشسته فقط با من حرف می زنه، بلکه همه ی دنیا رو تحت فرایند حکمت خدا می دونم و از نشونه های الهام بخش خوشحال میشم.
اما این بیچارگان متوجه نیستن :))
برم حرز خودم رو سفت بچسبم و آروم شم...
کاش همسری داشتم و با همسرم، مزرعه ای داشتیم و با مزرعه مون، روزگار خوشی! دریغ که مختصاتی که الان توش هستم چندان جور در نمیاد با این آرزوها. یه خواستگار به ما رسید اون هم مدام سوال داشت که چرا آهنگ شاد و پاپ گوش نمیدم و چرا اینکه دخترها رو فالو می کنه برام باعث حساسیته :))
به قول آقای همساده داغونم آقا، داغون 😁
+ حالا که فکر می کنم، مزرعه داری هم خیلی حال و توانایی میخواد. اما چرا که نه؟ کاش خدا قوّتی بهم بده اندازه ی اداره کردن یک مزرعه زیبا.
+ تنها جنونی که معترفم در من هست، جنون بعد از شنیدن صدای عطسه های بلند مامانمه. انگار امواجش مغزمو تخریب می کنه :/ خیلی زودرنجم. یعنی یه عطسه ی اینطوری می تونه باعث شه دست از کاری که مشغولش بودم بکشم و برم بخوابم! البته حساسیتم به مامانم دلیل مهمتری داره که شاید قبلا گفته باشم اما نمیخوام مرورش کنم....
+ امیدوارم این سایت خیلی فعال شه. و همفکری بانوان خیلی شلوغ شه. ولی اگرم نشه قدردان پرچمداری دوستانی مثل بانو منتظر هستم شخصاً 😊🍊 ولی خب بشه بهتره 😅 واقعا چرا سایت بروز نمیشه؟ خودمم با عرض روسیاهی، چهل روزه نمی شم که بیام درخواست همکاری بدم :( و فقط میتونم غرشو بزنم :(
منتظر
01 آبان 1403 ساعت 15:14ایراد داشته باشه اشکالش چیه؟؟ پیش میاد برا همه ، نیازی به عذرخواهی نیس جانم
یه کاری
یه مدت همچین کاری کن
ناقص بفرست تا اون ترس بره
همهی آدما یه سری دیوونگی خاص خودشون رو دارن😉
انشاءلله حل میشه جانم❤️
سعی کن اینکارو نکنی و لازمهاش بازم میگم اینه که در ابتدا بیکاری زیاد نداشته باشی و حتی واسه بودن کنار خونواده هم برنامه داشته باشی
درسته
هر وقت شد برو پیش یه متخصص طب سنتی البته بگرد خوبشو پیدا کن
احتمالا سردی بدنت غلبه داره
انشاءلله همه چی واست قشنگ شه
و به اهدافت برسی ولی لازمهش تلاشه و تلاشه و تلاش
انشاءلله حال دلت آروم شه🥲
منم امیدوارم
یکی از بزرگترین خواستهها و اهدافمه
عزیزمی ممنون❤️
چطور بروز نمیشه؟؟
انشاءلله جانم
سرو
30 مهر 1403 ساعت 23:43سلام به همگی 🌿
ممنون منتظر جان دوستِ خوبِ من 🩷 ( این قلب صورتیِ جدید براتون نمایش داده می شه؟! خیلی خوشگله *_* )
اگر بدونین برای من که تعداد دوست هام کمتر از انگشت های یک دسته، چه ذوقی داره حرف زدن با دوست های خوب و مومنِ مجازی! حس آن شرلی واری دارم.
باورم نمی شد که باورم کنی! با نگرانی اومدم جواب کامنتم رو چک کردم و قلبم آروم گرفت :) ممنونم. الحمدلله...
الان به تازگی از دانشگاه بیرون اومدم، و یه حالِ بی تمرکز و سرگردون و تهی ای دارم، حتی اون سرگرمی ها و مشغولیت های قبلی هم برام رنگ باختن. و احساس می کنم حداقل چند ماهی فقط باید کتاب بخونم و هنر کار کنم اونم بدون وابستگی به اینترنت...
تاکید می کنم بدونِ اینستاگرام و بدون دیدن کانال های جور واجور حتی مذهبی... تا ذهنم تمیز تمیز باشه از هر نظر و ظرفی باشه برای دانش و حال خوب و انتخاب و کشف های واقعی.
شاید بعدش قدم قدم بیام سمت کلاس های خوب اینترنتی...
مثل یه نوزاد باید قدم قدم راه برم. انگار ریست شدم. عجیب نیست؟ :(
حالا همه ی این قدم قدم ها از کجا و چه روزی قراره شروع بشن؟ خدا می دونه. فعلاً که شب ها آرامش و امید دارم و روزها که بیدار میشم وحشت و تنهایی و بیکاری احاطه ام می کنه.
❤️🩹🍊📚
یه چیزی بپرسم، به نظرتون مثل خیلی های دیگه که خواستن ازدواج کنن اما براشون پیش نیومد، ممکنه برای ما هم این اتفاق بیفته و ازدواج نکنیم؟
ما خانواده خاصی هستیم ( اصلا نمیگم پیش خدا عزیزتریم، صرفا از جهت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی میگم 🌸 ) و کفویت برای ما شاید سخت باشه. از اون طرف خودم به شدت آدمی ام که دیده شدن، شیطنت، جیغ و داد و این ها رو دوست ندارم و ارتباطم و ابراز عواطفم بیشتر چشمیه و کم حرفم. مثل بلاگر ها شوخ و بپر بپر نیستم. شاید از پس یه شوخی ساده هم برنیام!
از اون طرف خواستگار میاد میگه من میخوام همسرم بانشاط باشه و برای نشاط معیارهای خودشو داره.
خلاصه دو دو تا چهارتا که می کنم، تو جامعه که آمار آدمای ازدواج نکرده کم نیست، منم که آدمی نیستم با هر کسی جور شم و هر کسی با من جور بشه. این احتمال ازدواجم رو خیلی کم نمی کنه؟
یه جورایی می ترسم اون اتفاقی که برای خیلی بنده های خدا افتاده برای منم بیفته و ازدواج نصیبم نباشه. خب این خیلی تلخه. اما نباید هم فکر کنم که تافته ی جدا بافته از اون آدم هام!
من خودم یه خانم خیلی مومن و باسواد رو میشناسم که الان ۵۰، ۶۰ سال داره و ازدواج نکرده، اما من واقعا به ازدواج نیاز دارم.
طاقت چله ها و نمازهای سنگین رو هم ندارم. دوست دارم خدا به دلم نگاه کنه. ولی خب واقعیت رو چه کنم؟
💚🌿
لطفاً برای وسواس مذهبی منم دعا کنید. دلیلشم می دونما. چون رفتم پیش پیش حدیث و تفسیر و معراج و... خوندم و ذهنمو مشغول کردم. کاش به واجبات اکتفا می کردم.
+ بهتون حق میدم در برابر این کامنت هزار تکه شید از نظر ذهنی
منتظر
01 آبان 1403 ساعت 15:05سلام جانم
عزیزمی ممنون ازت❤️
آره خیلی خوشگله🥰
ای جانم
عزیزی جانم
ممنون ازت❤️
عجیبه در ظاهر ولی خیلیا تجربه میکنن
میدونم سخته ولی از نو بلند شدن و جنگیدن واقعا قشنگه
روز تحول آدما در حقیقت روز تولدشونه🌱
از این لحظه و از اینجایی که هستی باید شروع کنی و بجنگی
تو باید خودت به فکر خودت باشی و واسه خودت تلاش کنی هیچکس اینکارو واست انجام نمیده بخوادم نمیتونه
اون همسر با نشاط رو وقتی دوتایی کنار هم هستین میخواد نه که مثل بلاگرها واسه جلو دوربین بخواد
و مطمئن باش اگه تلاش کنی و زخماتو مرهم بزاری روحیهات هم بانشاط میشه
میدونی برا ازدواج اولا نباید سخت بگیری
و دوما باید تلاش کنی که خودتو رشد بدی و حالتو خوب کنی
انشاءلله که با یه پسر خوب ازدواج میکنی
سعی کن برنامه ریزی واسه زندگیت داشته باشی واسه هر روزت اونموقع سرگرم کارا شی بهتر میشه شرایط
سرو
27 مهر 1403 ساعت 19:17سلام 🌿
ممنون منتظر جان 💛
یه مسئله ای ذهنم رو خیلی درگیر کرده. من از ۱۶ سالگی به خاطر استرس دبیرستان و اینکه خیلی از درسام عقب مونده بودم، از طرفی اختلافات والدین، طرفی هم مدرسه گفته بود اگر روانشناس یا روانپزشک نری، برای سال جدید ثبت نامت نمی کنیم، خلاصه به اجبار رفتم روانپزشک. اون هم نه گذاشت نه برداشت یه سری داروی ضد روان پریشی داد که من خب بچه بودم اختیاری نداشتم و هم به خیال این که یه چیز عادیه میخوردم. تغییری هم نمی کردم فقط وزنم میرفت بالا و خواب آلود می شدم. تا ۶،۷ سال میخوردم و گاهی هم می دیدم فقط حالمو بد میکنن قطع می کردم. به خودشم میگفتم که مثلا من الان وسواس مذهبی دارم، می گفت مهم نیست. اون بین یه بار یه حالت تب چند روزه ای کردم و حالم دست خودم نبود. که قبلشم خیلی از سمت دانشگاه بهم فشار اومده بود تو کرونا بود حذف ترم کرده بودم به خاطرش آموزش داشت اخراجم میکرد و قشنگ از لحاظ روانی در آستانه فروپاشی بودم. یعنی کاملا دلیل داشت حال بدم همینجوری رو هوا نبود. دیگه بعد از ۶،۷ سال به دکتر گفتم خیلی جدی بگه تشخیصش چیه و اون گفت ترکیبی از شیزوفرنی و دوقطبی و پارانویا و OCD داری و فیلم ذهن زیبا رو ببین تا بدونی امثال تو می تونن موفق شن و 😂 حالا ذهن زیبا چیه؟ یه مرد دانشمند که همیشه یه دختر بچه خیالی رو کنار خودش می بینه 😐🙄 منم دیگه داروهاشو نخوردم. وقتی قطع کردم، یه مدت بعد دوباره تحت فشار یه خواستگاری نافرجام و حرفای خانواده که تو چاق بودی که رفت و حق بده و... یه بار دیگه یه چند روزی تو اون حالت تب و هذیون قرار گرفتم. این بار خانواده خودشون چند تا قرص و آمپول سرخود دادن از باقیمونده ی داروهای قبلی و بعدم رفتیم یه روانپزشک جدید و گفت دوقطبی داری. دوباره همون داروها و از نو. که دیگه من که اهل طب سنتی هم هستم و نشانه های سردی و گرفتگی مغز رو قبل از هر دوی این دوره های تب و فشار تو خودم دیده بودم، عصبانی شدم و گفتم یعنی چی ده ساله از سر یه استرس درسی ساده، منو بستین به داروهایی که فقط اضافه وزن و رخوت میارن و اسمشون هم برای ازدواج روم می مونه؟ من الان هیج ناراحتی روحی ای برام نمونده و فقط این سابقه ی ده ساله است که حالم رو گرفته می کنه و باعث میشه مثل جنین تو رختخوابم بخوابم و اشک بریزم.
بچه ها یه چیزایی برای دکتر و روانپزشک های این مدلی تفهیم کردنی نیست. مثلا این که من تو بچگی مورد تعرض برادرم بودم، با مسائل جنسی زود آشنا شدم و مغزم خیلی از این نظر درگیره، این که همین خ.ا چقدر می تونه اثر منفی گذاشته باشه، دوری از خدا و نماز من عین این ده سال تبدیل به تکه گوشتی شدم که نماز خوندنو با بی اعتنایی گذاشته کنار، اینکه امکان ازدواج فراهم نیست و نیازش هست و...
اونا میگن علایمت گوشه گیری و ترس و افت تحصیلی و فلانه؟ پس فلانی.
و اینکه واقعا رویکرد روانپزشکی رو قبول ندارم. مادرم میگه با دو تا سرچ خودت نمی تونی نظر بدی و اگه چیزیته باید بری دکتر.در حالی که من میدونم حال روحیم خوب نیست اما دو دلیل عمده داره یکی دوری از خدا و سوال ها و شبهات زیاد، یکی هم این ده سالی که از نوجوونیم تباه شد و اراده شو نداشتم وایسم بگم من چیزیم نیست. داروها مثل پتک تو سرم میخوردن و هر روز بیشتر و بیشتر به خودم میگفتم تو حتما یه چیزیته که بهت دارو دادن.
و حالا به یه بن بست رسیدم. این که من باور دارم بدون دارو خوبم و خیلی خوبتر از با دارو. باور دارم نه شیزوفرنی دارم نه دوقطبی. دکتر اولی میگفت نماز هم نخوندی نخون تو حالت خوب نیست برات جایز هست! خب این چه علمیه که نیاز و خلا های معنوی آدم رو نمی بینه و میذاره پای بیماری روانی طبق تعاریف غربی ها؟
بن بستم اینه که اگر یه زمان خواستگار خوبی برام اومد، باید بهش بگم زمانی دارو میخوردم و تشخیص دکترها این بیماری ها بوده؟ یا می تونم هم از ذهن خودم هم از آینده ام این موضوعو پاک کنم؟
این که به بقیه اطرافیان که سرسپرده ی طب مدرنن ثابت کنم من خوبم و ای کاش اون استرس ساده رو پیش روانپزشک مطرح نمی کردم، خیلی ازم انرژی گرفته. هر چقدر هم این موضوع بیشتر ناراحتم می کنه و بیشتر تو خودم فرو میرم، بیشتر میذارنش به پای علایم مشکل روانپزشکی!
من اصلا قبول ندارم اینو. خیلی علایمی که روانپزشکا برای بیماری های تعریفی شون میگن، اثر کمبودهای معنوی و حتی مادیه.
به نظرتون چیکار کنم؟ خواهشا نگید برو روانپزشک یا حتی روانشناس. من امتحانشون کردم حاضر نیستم یه دقیقه دیگه و یک هزار تومن دیگه براشون صرف کنم. درد من همینه که اطرافیان میگن چون روانپزشک رفتی باید ادامه بدی ولی من به سنی رسیدم که بتونم بگم این رویکرد رو قبول ندارم!
به واقع حس یه زندانی رو دارم. حس یه کوچه ی بن بست. یه خلافکار سابقه دار. این ده سال رو چطور پاک کنم؟ آیا باید برای راضی کردن اطرافیان، تند و تند فعالیت های فردی و اجتماعی و دستاورد نشون بدم تا باور کنن؟ حس می کنم داروها سنگینم کردن. اضافه وزن بیست کیلویی به کنار ( تازه مشاور سابقم میگفت خب پرخوری نکن چاق نشی! در حالی که ریسپریدون به چاق کنندگی معروفه. ) ، رخوت روحی هم بهم دادن. نسبت به همه چی بی اعتنا شدم به خصوص دین. به خاطر چند ماه استرس و گوشه گیری توی مدرسه، ده ساله با افسردگی و بی انگیزگی و بدبینی و اینا دست و پا زدم تا اخیرا فهمیدم دیگه این برچسب ها کافیه. همه اش اثر جلسات هر ماهه ای بود که با روانپزشک داشتم و باید بهش مشکلاتمو شرح میدادم حتی اگه مشکلی نبود!
درکم می کنید؟
متاسفانه دوست های خوبی هم در زندگی نداشتم که هم صحبتم باشن. اونقدر آدم گوشه گیری شده بودم و خودمو بیمار می دیدم و عزت نفسم از بین رفته بود که همون چند تا رم از دست دادم.
نمی دونم برای شروع زندگی تازه از کجا شروع کنم.
خاطرات این ده سال و اینکه خانواده فکر می کنن روانپزشک پیامبر خداست، آزارم میده. حس می کنم آینده ای ندارم. به خواستگار خوب چی بگم از گذشته؟
نکنه واقعا شیزوفرنی دارم و بچه هام مبتلا شن؟ نه توهمی ام نه هیچی. فقط یه بار توی اون تب حس کردم صدای یه چیزی خیلی زشت و طوری که قلبمو خراش میداد مثل شیطان رو شنیدم که به خانواده ام می گفت آفرین حالشو گرفتین ادامه بدین. و چهره افرادو وقتی کار بدی میکردن، بدشکل می دیدم. از اون طرف حضور امام حسین و امام زمان و امام علی برام پررنگ تر شده بود. صداشون میزدم. حس میکردم بین خوبی و بدی گیر افتادم. خانواده ام درکم نمی کردن. فشارایی که روم میومد، طلاق عاطفی والدین، ترس از خیانتشون، دانشگاه، مشروطی، همه اش آزارم میداد و تلنبار شده بود. اینا دلیل نمیشد که من داروهایی رو بخورم که افرادی که توهم دارن مصرف می کنن.
می دونم شما هم اذیت میشین بخواین منو قضاوت کنین.
ولی یه جورایی تنها دوستای من شمایید.
بذارینش پای درددل.
فقط کاش زودتر ببینید، خیلی تنهام...
😔🌿💛
منتظر
28 مهر 1403 ساعت 18:21سلام جانم
اشتباه اول که باعث شده اینهمه مشکلات برات پیش بیاد تو همون کار مراجعه به روانپزشک بوده به جای روانشناس
روانشناس کارش میشه گفت گفتار درمانیه برخلاف روانپزشک که دارو میده
دارو هاهم که همگی شدیدا عوارض دارن و خب خودشون به مرور باعث ایجاد اختلالات میشن
اشتباه دوم هم این بوده که روانپزشک و روانشناسهایی که احیانا رفتی فقط بلد بودن طوطی وار حرف بزنن و غربگدا بودن
بگذریم از اینها که دیگه گذشته و نمیشه کاریش کرد
ببین جانم الان لازمه گذشته رو بریزی دور
هرچی شده دیگه گذشته
با فکر کردن به گذشته فقط لحظاتت رو هدر میدی
تو نیاز نداری خودتو به کسی اثبات کنی
تو فقط باید خودتو به خودت اثبات کنی ، تو فقط نسبت به خدا که اینهمه استعداد تو وجودت قرار داده و خالقته و خودت مسئولیت داری
ببین گل دختر میفهمم چی میگی
به خدا درکت میکنم
ولی میخوام اینو بدونی که تکرار این حرفا فقط آسیب میزنه بهت و دیگه هیچ ثمر و فایدهای نداره
یه نقطه بزار سر خط زندگی که تا الان داشتی و شروع کن به جنگیدن واسه ادامهی زندگیت
اضافه وزن داری پس سفت و سخت ورزش کن
میخوای معلوماتت بیشتر شه جدی مطالعه رو شروع کن
تو باید حرکت کنی که زندگیت تغییر کنه و بهتر شه عزیزم
بشین با خودت فکر کن
ببین از این زندگی که داری راضی؟؟ همین قانعت میکنه؟؟ میخوای اینطوری ادامه بدی؟؟
اگه آره که حرفی نیست ولی من مطمئنم میخوای رشد کنی میخوای به اهداف قشنگت برسی پس گذشته رو بریز دور و اهدافتو واسه زندگیت مشخص کن
چی میخوای از زندگیت؟؟ مادی و معنوی و ....
همشو مشخص کن
اولویتهاتم مشخص کن اونایی که لازمهی سایر آرزوهاته طبیعتا اولویت با اوناست
بعدشم ببین چطور باید بهشون برسی میتونی در موردشون از اینترنت اطلاعات به دست بیاری
و اینکه نیاز نیس به خواستگارت چیزی بگی
دروغ نگو یعنی کلا چیزی نگو چون تو میدونی که مشکلی نداری و سلامتی شکرخدا
به حرفای کسی هم توجه نکن
باهاشون بحث نکن ولی توجه هم نکن
بعدا که حالت بهترتر شد میتونی یه روانشناس خوب پیدا کنی و بری پیشش و تأکید میکنم باز روانشناس خوب و البته مذهبی
اما فعلا خودت برو جلو خودت بجنگ این واسه قدمای بعدیه
سرو
20 مهر 1403 ساعت 11:45سلام دخترا 🌸
خوبین؟
یه سوال، در واقع چند تا سوال.
اول اینکه دانشگاه نرفتن به نظرتون نشونه ی کم هوشیه و از مسلمون و انقلابی بودن به دوره؟ میشه بی دانشگاه نخبه شد و نخبگی فقط به درسه؟ با مطالعه آزاد و هنر و قوی شدن رخ نمیده؟
دوم اینکه برنامه های پیشنهادی تون برای کسی که دانشگاه نمیخواد بره و میخواد خودش پیشرفت کنه و سرگرم بشه چیه؟
سوم اینکه چطور اراده کنم و خودم کارامو پیش ببرم؟
بعد اینکه بچه ها مامان من هنوز فکر میکنه من در ۲۵ سالگی بچه کوچیکم و نیاز به راهنمایی ها و پیشنهادهای لحظه به لحظه اش دارم مثلا چطوری در قابلمه رو بردارم یا روسریامو چطوری ببندم ( کسی تیپمو نقد کنه خیلی دمغ میشم ) و از اون طرف میگه سخت نگیر و برنامه نریز و ... من هر چقدر بهش میگم به تصمیماتم و سنم احترام بذاره تغییری درش به وجود نمیاد. همین الان داره لباسایی که من تا کردم رو دوباره تا می کنه. احساس می کنم دچار بحران هویت شدم و دیگه خود مستقلی ندارم و اگر نسخه ی مشابه مادرم نباشم پوچم. حس می کنم مغزم زندانیه یا انگار دو شخصیت توم دارن میجنگن. حتی نمی تونم راحت و تنها آشپزی کنم. یا مثلا خواستگار میاد حرفای خودمو نمیتونم به خواستگار بزنم یا باید گزارش حرفامونو به مادرم بدم. و حتی لباسایی که تو جلسات می پوشم باید مادرم کنه. به مشاور هم اعتقادی ندارم چند بار امتحان کردم و دوست ندارم پول بابت یه مشت حرف بدیهی بدم. ترجیح میدم با دوستام بحث و مشورت کنم.
کسی راهکاری داره یا کسی شبیه من هست؟
منتظر
20 مهر 1403 ساعت 22:27سلام جانم
شکر تو خوبی؟؟
به هیچ وجه اینطور نیس
درسته که مردم دنیا و به خصوص مردم کشور ما مدرک گرا هستن ولی دانشگاه نرفتن ربطی به هوش نداره
باسواد بودن هم جدا از رفتن به دانشگاهه ، چه آدمایی که میرن دانشگاه ولی ذرهای سواد ندارن حتی تو رشتهی تحصیل خودشون
انقلاب و اسلام و کشور آدم باسواد میخواد نه آدم مدرک دار دانشگاهی و سوادم با مطالعه و تحقیق و آموزش دیدن (کلی دورههای رایگان و پولی آنلاین و آفلاین و حضوری که خارج از محیط دانشگاهه)
مطالعه کن
با قرآن و تفسیرش و روایات شروع کن
و هر سبک کتابی که دوس داری هم میتونی در کنارش بخونی
ورزش کن
روی زبانت کار کن (کلی برنامه و دوره هست که میتونی ببینی)
یه مهارت انتخاب کن مهارتی که بهش علاقه داری و خوبه و شروع کن به یاد گرفتنش ، برا اینم منابع رایگان تو اینترنت بسیاره
برای خودت هدف داشته ، هدفت هرچقدر برات مهم باشه همونقدر بیشتر براش تلاش میکنی
کتاب اثر مرکب رو هم بخون
همهی مامانا کم و بیش این رفتارارو دارن بعضیا یکم بیشتره خب
خودت رو بیتوجه نشون بده یعنی حساسیت نشون نده ، جواب نده ، پرخاشگری نکن
احتمالا به مرور زمان که ببینه که واکنش نشون نمیدی گیر نده یا حداقل کمتر کنه
تو مجبور نیستی اونیکه مامانت میگه بگی ، به مامانت بگو باشه ولی حرف خودتو بزن
وقتیم پرسید چی گفتین مفید و مختصر جواب بده
خیلی حساس نشو مامان منم هرکاری میکنم بالاسرمه و میگه این کارو کن و اون کارو کن
تا حدی طبیعیه
سعی کن کاری که میدونی درسته انجام بدی و تسلیم نشی هرچند اگه سخت باشه
nazanin83.....................
07 شهریور 1403 ساعت 20:01ب Ant
ایکاش همسن تو بودم
قدر بدون رو خودت تمرکز کن رو استقلال مالیت
ب موقعش ازدواج م میکنی
به سوی هدف
07 شهریور 1403 ساعت 20:50👏👏👌بله درسته ، با صبر و تمرکز روی دیگر اهداف باید عمل کرد.
ممنون از کمکتون تو سایت
به لطف خدا همه ما پاک بمانیم
Ant
06 شهریور 1403 ساعت 15:03سلام به همگی
من ۱۶ سالم هست و قاعدتا در حال حاضر اصلا امکان ازدواجم وجود نداره. ولی میل جنسیم به شدت بالاست و وقتی به این فکر میکنم که ممکنه تا ۵-۶ سال دیگه نیاز جنسیم از راه درست ارضا نشه خیلی ترغیب میشم به انجام خودارضایی 😞
چطور چند سال به این نیاز طبیعی بدنم بی توجه باشم؟؟🙁
به سوی هدف
06 شهریور 1403 ساعت 19:01سلام
خیلی از جوون های هم سن شما هم همین وضعیت رو دارن ، چه پسر باشه چه دختر ، اما شما مهم ترین کاری که باید انجام بدین اینه که فکرتون رو کنترل و مدیریت کنید که متوجه نیاز نشه ، وقتی افکار شما بره سمت موضوعات مهم زندگی یا علایقتون تو زمینه های مختلف دیگه دلیلی برای تحریک شدن وجود نداره ، مثل این می مونه که انسان بی حس باشه .
از لحاظ جسمی هم اگر مواردی مثل تغذیه و فعالیت و خواب رو رعایت کنید مشکلی پیش نمیاد ، باید تا جایی که می تونین انرژی اضافی رو تخلیه کنید لزوما هم این نیست که یه ورزش یا فعالیت خیلی سنگین انجام بدید حتی با کتاب خواندن هم میشه
در کنار همه ی اینها سعی کنید تفریحات سالم و حلال رو جایگزین کنید
باید توجه داشته باشید که مهم ترین قسمت کنترل فکر هست 👉
و نکته بعدی اینکه نیازی نیست نگران آینده باشید به افکار هم اعتنا و توجه نکنید هر وقت صلاح باشه خدا خودش شرایط رو فراهم میکنه
موفق باشید
"گمنام"
07 مرداد 1403 ساعت 03:27سلام
اینجا همگی خانم هستن؟؟؟
یه سوال دارم برا همین میخام ببینم همه خانم یا اقایونم هستن
اگه اقایونم هستن میشه بگین این سوالمو کجا بپرسم لطفاا
منتظر
08 مرداد 1403 ساعت 11:04سلام جانم❤️
بله اینجا همگی خانومیم و میتونی بپرسی البته شاید ادمینهای آقا ببینن
میتونی پیام خصوصی بفرستی🌱
پاکیت ابدی
Hopeful
28 تیر 1403 ساعت 00:32به Ashkan.rus
سلام الان این لینکی که پایین میذارم رو میشه یعنی ببینین ؟ یا باز نمیشه ؟
https://t.me/sheykhramezani/509
Ashkan.rus
28 تیر 1403 ساعت 01:14سلام
به طور کلی اگه لینک رو سرچ کنن محتواش نمایش داده میشه
البته که من بررسی کردم و سایت بالا نیومد و خراب بود
موفق باشید
Hopeful
25 تیر 1403 ساعت 17:20سلام چجوری میشه فیلم یا صوت و اینا بارگذاری کرد ؟
Ashkan.rus
26 تیر 1403 ساعت 18:30سلام
تا جایی که من میدونم به صورت مستقیم این کار رو نمیتونید انجام بدید و باید لینک مطلب رو بزارید
موفق باشید
هدیه
21 تیر 1403 ساعت 20:14کلیک کنید
سلام منتظر جانم..
ان شاءالله الله..
++ علت باز نشدن لینک این بود من بعد اپلود کد فایل موسقی گزاشتم حواسم نبود قسمت نوار بالای
کامنت ها کامل نیست و اون قسمت نداره.
منتظر
23 تیر 1403 ساعت 08:14سلام جانم❤️
خوبی انشاءلله؟؟
آها درسته انشاءلله که خیر بوده جانم🌱
هدیه
19 تیر 1403 ساعت 19:45گوش کنید
دوستان لطفا برای رفع مشکلاتم یه یارقیه بگید...
منتظر
19 تیر 1403 ساعت 20:17سلام جانم❤️
انشاءلله خود حضرت خود بانو با دستای کوچیکش گرهگشای مشکلاتت باشن🌱
هرکی دست به دامان این خانواده بشه جواب رد نمیشنوه🥲
لینکی که گذاشتی هم باز نمیشه جانم
پاکیت ابدی
Hopeful
07 تیر 1403 ساعت 15:23بچه ها سلام
کسی هست ۲۵ سالش باشه ؟
من واقعا ناراحتم که به این سن رسیدم ولی فیلم بد میبینم
دوست دارم ازدواج کنم ولی واقعا گیج شدم ، حس میکنم این که دیر شده ازدواجم به خاطر گناهای خودمه
به عشق امام زمانم
09 تیر 1403 ساعت 11:21سلام خواهر گلم
نه. کی گفته دیر شده؟؟!!
فیلم بد دیدن رو هم باید کنار بگذارید. مخصوصا بعد از ازدواج خیلی بهتون لطمه میزنه.
فیلتر شکن اگر داری یا اگر فیلم و تصویر بد توی موبایلت داری پاکشون کن.
از چله ترک تصاویر مستهجن هم میتونید کمک بگیرید.
پایتون ابدی. یا علی
Zahra❤️🩹...
01 تیر 1403 ساعت 01:03سلام به همه .
من راستش یه مشکلی دارم دوست داشتم ببینم اگر کسی تاحالا تجربش کرده چیزی بگه تا منم یاد بگیرم چجوری باید باهاش مقابله کرد .
در واقع مشکل اینه که تازگی چندماهی میشه ادم استرسی ای شدم که سر کوچیکترین چیزها هم اضطراب میگیرم و فکر و خیال میکم . یعنی سر برنامه های ایندم ، مسئله های مالی ، مشکلات شخصی و خانوادگی و خلاصه اینجور چیزها . گاهی بشدت به همه چیز فکر میکنم و نمیتونم از دست اضطراب خلاص بشم بدترش اینه که این اضطراب اکثر اوقات باعث میشه احساس ناراحتی کنم و در نهایت بدجوری میرم توی خودم و غصه دار میشم . پدر مادر و خانواده هم که کلا درکم نمیکنن . در واقع بهتره بگیم اونا خودشون یه عامل ایجاد استرس برای من حساب میشن
فقط میخواستم بدونم
بنظرتون با استرسی که یکسره به ذهن ادم هجوم میاره باید چیکار کرد؟من ادمیم که خیلی الکی درگیر همه چیز میشم؟یا واقعا نگرانی داره؟
منتظر
04 تیر 1403 ساعت 12:43سلام جانم❤️
تمرکز کن و دلایل استرس خودت رو پیدا کن که ریشهیابی مهمترین قدمه
هرچی که موجب نگرانیت میشه بیار روی کاغذ
عواملی که میبینی بیخودن رو با اعتماد به خودت حذفشون کنین و برای بقیهی عوامل باید فکر کنی و راهکار پیدا کنی تا مدیریتش کنی
برنامهریزی داشته باش و حجمش رو اصلا سنگین نکن که بتونی بهش متعهد باشی
کارهای بزرگ رو به کارهای کوچیک تقسیم کن
خودت رو به بیخیالی بزن و یه عادت خوب برای خودت ایجاد کن و اگه یه فوری اومد تو ذهنت که بهت استرس میده فوری جهش فکری بزن
تو ذهنت برو سفر اونم جاییکه هیجانانگیزه و دوسش داری مثلا خودم تو ذهنم وقتی حالم ناخوشه حتی وقتی خیلی خوشه میرم بینالحرمین
نفس عمیق بکش و مدیتیشن انجام بده و بهترین نوع مدیتیشن نماز اول وقت خوندنه ، عبادت خدا آرامشبخشه
ورزش کن و تا میتونی بخند حتی بیدلیل
عزت نفس و اعتماد به نفس خودت رو بالا ببر و صوت قرآن زیاد گوش کن
دمنوشهای آرامشبخش بخور مثل بابونه و رازیانه
محیطی که توش هستی منظم کن ، مثبت فکر کن و با افرادی که دید مثبتی دارن بیشتر ارتباط برقرار کن
جملات مثبت رو با خودت تکرار کن مثل : من از پسش برمیام من میتونم و ...
به چیزهای الکی که بهت استرس میدن نه بگو مثل مقایسهی خودت با دیگران و نمره و ...
و تلاش کن که در لحظه زندگی کنی بهترین کاری که در اون لحظه میتونی رو انجام بده
و بدون که یکی از عوامل استرس همین خ.ا کردنه
اگه خونوادهات درکت نمیکنن ، خودت خودتو درک کن و با مهربونی به خودت حال خودت رو خوب کن
پاکیت ابدی
صامت
04 خرداد 1403 ساعت 01:51و یک مورد هم بگم در مورد لطف و عنایت و مرحمت و مغفرت خدا:
خدا خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگتر و مهربونتر و بخشنده تر از تصور ما آدماس هیچ وقت ، تاکید میکنم هیچ وقت ازش ناامید نشید، من به عینه دیدم که با من گناهکار چطور کریمانه رفتار کرد چطور همه خواسته هامو بهم داد چطور وقتی از راه منحرف شدم حتی تو همون بی راهه باز نشانه فرستاد واسم و باز دستمو گرفت .
منتظر
08 خرداد 1403 ساعت 09:27سلام مجدد جانم❤️
قطعا همینه
خدا خیلی دوستمون داره و همیشه و هرلحظه کمکمون میکنه که برگردیم و در راه درست باشیم، در راهی که مارو به سعادت در دنیا و آخرت میرسونه😇
درستترین کار اینه که تسلیمش باشیم و بهش توکل کنیم البته تلاش رو نباید فراموش کنیم که برای انسان چیزی جز به اندازهی تلاشش نیست
بهش اعتماد کنیم که خدا مارو بهتر از خودمون میشناسه و صلاح مارو بهتر از خودمون میدونه🌱